پارت 71
پارت 71
بعد از اون ماجرا دیگه حس میکردم واقعا یه ادم بی حسم دیگه به سعیده هیچ حسی نداشتم و واسم توی زندگیم
یه ادم اضافی یود چندوقتی بود که فکر
طلاق توی ذهنم بود برا همین زنگ زدم به محمودی وکیلم :بله بفرمایید_سلام
اقای محمودی مالکی هستم_به به سلام اقای مالکی خوبی جانم کاری داشتی_میخواستم دادخواست طلاق
برام بنویسید_دادخواست طلاق برای کی _برای زن خودم_مطمعنی واسه چی اخه _موضوع شخصیه شما لطفا کارتو انجام
بده_چشم حتما فقط واسه کی_هرچه زودتر بهتر_باش چشم حتما_خوبه ممنون خدافظ_خدافظ تلفنو قطع کردم سعیده
متاسفم ولی نخواستی این زندگی پابرجا بمونه (سپیده)بعد از اینکه اون نامه
دادخواست طلاقو خوندم فهمیدم که
بخاطر من لعتتی این اتفاق افتاده و باید تمام تلاشمو بکنم که بتونم دوباره این رابطه رو درست کنم سعیده رو بلند
کردمو بردمش توی اتاقم با قرص خوابوندمش و خودم حاظر شدم و رفتم اتاق سعیده و اون نامه ایی که دیشب
داشت با ذوق و شوق مینوشت و ازش معذرت خواهی میکردو برداشتم هی قرار
بود سعیده مهرداد و سوپرایز کنه و ازش
معذرت بخواد نامه رو برداشتم و سوار اژانس شدمو رفتم شرکت مهرداد رسید و نگاهی به شرکت بزرگ مهرداد انداختم و
رفتم سوار اسانسور شدمو طبقه مورد نظرمو زدم وقتی رسیدم منشی سری بلند کرد و گفتم:اقای مالکی هستن؟
_بله_میشه برم تو_شما_بهش بگین
سپیده منشی تلفن و رو برداشت و اینو بهش گفت و در جواب گفت چشم حتما و
با دست اشاره کرد سمت دفتر مدیریت :بفرمایید سری تکون دادمو درو
باز کردمو رفتم تو مهرداد سرش توی
برگها بود حتی نگاهی بهم ننداخت و گفت:اینجا چیکار میکنی_اون چه کاری بود که کردی هاااان_کدوم کار _اون نامه
دادخواست _فک کنم سواد داشته باشی بدونی چیه_مهرداد تو حق نداری این کارو کنی میفهمی سعیده دوستت داره
بعد از اون ماجرا دیگه حس میکردم واقعا یه ادم بی حسم دیگه به سعیده هیچ حسی نداشتم و واسم توی زندگیم
یه ادم اضافی یود چندوقتی بود که فکر
طلاق توی ذهنم بود برا همین زنگ زدم به محمودی وکیلم :بله بفرمایید_سلام
اقای محمودی مالکی هستم_به به سلام اقای مالکی خوبی جانم کاری داشتی_میخواستم دادخواست طلاق
برام بنویسید_دادخواست طلاق برای کی _برای زن خودم_مطمعنی واسه چی اخه _موضوع شخصیه شما لطفا کارتو انجام
بده_چشم حتما فقط واسه کی_هرچه زودتر بهتر_باش چشم حتما_خوبه ممنون خدافظ_خدافظ تلفنو قطع کردم سعیده
متاسفم ولی نخواستی این زندگی پابرجا بمونه (سپیده)بعد از اینکه اون نامه
دادخواست طلاقو خوندم فهمیدم که
بخاطر من لعتتی این اتفاق افتاده و باید تمام تلاشمو بکنم که بتونم دوباره این رابطه رو درست کنم سعیده رو بلند
کردمو بردمش توی اتاقم با قرص خوابوندمش و خودم حاظر شدم و رفتم اتاق سعیده و اون نامه ایی که دیشب
داشت با ذوق و شوق مینوشت و ازش معذرت خواهی میکردو برداشتم هی قرار
بود سعیده مهرداد و سوپرایز کنه و ازش
معذرت بخواد نامه رو برداشتم و سوار اژانس شدمو رفتم شرکت مهرداد رسید و نگاهی به شرکت بزرگ مهرداد انداختم و
رفتم سوار اسانسور شدمو طبقه مورد نظرمو زدم وقتی رسیدم منشی سری بلند کرد و گفتم:اقای مالکی هستن؟
_بله_میشه برم تو_شما_بهش بگین
سپیده منشی تلفن و رو برداشت و اینو بهش گفت و در جواب گفت چشم حتما و
با دست اشاره کرد سمت دفتر مدیریت :بفرمایید سری تکون دادمو درو
باز کردمو رفتم تو مهرداد سرش توی
برگها بود حتی نگاهی بهم ننداخت و گفت:اینجا چیکار میکنی_اون چه کاری بود که کردی هاااان_کدوم کار _اون نامه
دادخواست _فک کنم سواد داشته باشی بدونی چیه_مهرداد تو حق نداری این کارو کنی میفهمی سعیده دوستت داره
۴.۴k
۲۵ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.