پارت 78
پارت 78
_خب حالا کی میاد -یه یه ساعت دیگه_اها باشه_بیا جایی بخوریم_مهرداد نقشتو بگو باز برام_بابا کاری نمیخایم
بکنیم ک الکی منو تو لخت میشیم البته لخت لختم ن نیمه لخت بعد توی یه تختیم الکی نزدیک همیم جوری ک هرکی
نگا کنه فک کنه داریم کاری میکنیم بعدش ک سعیده اومد و مارو دید همین _من میترسم_از چی_میترسم اخرش
پشیمون بشی_نترس باو هیجی نمیشه _هووووف باشه _برو حاظر شو ک الان سعیده میاد لیلی سری تکون دادو رفت
سمت اتاق خواب اه چرا دلشوره دارم
هوووف مهرداد هیچی نی نگران نباش رفتم سمت اتاق لیلی با بدنی نیمه برهنه
و شلوارک قرمز خیلی خیلی کوتاه جلو روم بود خیلی خواستنی بود ولی نباید
من نگام بهش بخوره سرمو انداختم
پایین و گفتم :بخواب روی تخت سری تکون دادو اروم خوابید روی تخت و کنارش خوابیدم احساس معذبی داشتم
ولی مجبور بودم همینطور توی فکر بودم ک دیدم لپم رفت تو لیلی منو بوس کرد سوالی نگاش کردم ک گفت:خو جیه یهو
دلم خواست پوفی کردمو سرمو تکون دادم توی فکر بودیم ک یهو صدای چرخش کلید از پذیرایی اومد
کل بدنم استرس گرفت ولی قیافم خونسرد بود یهو صدای اروم باز شدن در اتاق اومد ک سریع لیلی رو بغل کردم و
سرمو روی شونش گراشتم جوری ک سعیده فک کنه دارم گردنشو میبوسم یهو اروم صدام زد الکی با شوک برگشتم
طرفش و بلند شدم رفتم سمتش نگاهی به بدن لختم و لیلی گرد رومو برگردوندم
و به لیلی گفتم بره بیرون اونم هول
کردو ملافه رو پیجید دورخودشو رفت سعیده اومد جلو بغض کرد پوزخند زدمو گقتم :الان بی حساب شدیم بیشتر
تعجب کرد :ناراحت شد وقتی اون موقع با اون پسره لب بازی میکردی فکر اینجاشو نمیکردی به حالش توجه
نکردمو ادامع دادم:وقتی شمارو اونطوری دیدم دیوونه شدمو به فکر تلاقی اوفتادم بعد به در اتاق اشاره کردم :وقتی تو رفتی اون جاتو گرفت
_خب حالا کی میاد -یه یه ساعت دیگه_اها باشه_بیا جایی بخوریم_مهرداد نقشتو بگو باز برام_بابا کاری نمیخایم
بکنیم ک الکی منو تو لخت میشیم البته لخت لختم ن نیمه لخت بعد توی یه تختیم الکی نزدیک همیم جوری ک هرکی
نگا کنه فک کنه داریم کاری میکنیم بعدش ک سعیده اومد و مارو دید همین _من میترسم_از چی_میترسم اخرش
پشیمون بشی_نترس باو هیجی نمیشه _هووووف باشه _برو حاظر شو ک الان سعیده میاد لیلی سری تکون دادو رفت
سمت اتاق خواب اه چرا دلشوره دارم
هوووف مهرداد هیچی نی نگران نباش رفتم سمت اتاق لیلی با بدنی نیمه برهنه
و شلوارک قرمز خیلی خیلی کوتاه جلو روم بود خیلی خواستنی بود ولی نباید
من نگام بهش بخوره سرمو انداختم
پایین و گفتم :بخواب روی تخت سری تکون دادو اروم خوابید روی تخت و کنارش خوابیدم احساس معذبی داشتم
ولی مجبور بودم همینطور توی فکر بودم ک دیدم لپم رفت تو لیلی منو بوس کرد سوالی نگاش کردم ک گفت:خو جیه یهو
دلم خواست پوفی کردمو سرمو تکون دادم توی فکر بودیم ک یهو صدای چرخش کلید از پذیرایی اومد
کل بدنم استرس گرفت ولی قیافم خونسرد بود یهو صدای اروم باز شدن در اتاق اومد ک سریع لیلی رو بغل کردم و
سرمو روی شونش گراشتم جوری ک سعیده فک کنه دارم گردنشو میبوسم یهو اروم صدام زد الکی با شوک برگشتم
طرفش و بلند شدم رفتم سمتش نگاهی به بدن لختم و لیلی گرد رومو برگردوندم
و به لیلی گفتم بره بیرون اونم هول
کردو ملافه رو پیجید دورخودشو رفت سعیده اومد جلو بغض کرد پوزخند زدمو گقتم :الان بی حساب شدیم بیشتر
تعجب کرد :ناراحت شد وقتی اون موقع با اون پسره لب بازی میکردی فکر اینجاشو نمیکردی به حالش توجه
نکردمو ادامع دادم:وقتی شمارو اونطوری دیدم دیوونه شدمو به فکر تلاقی اوفتادم بعد به در اتاق اشاره کردم :وقتی تو رفتی اون جاتو گرفت
۲۳.۰k
۲۵ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.