پارت 95
پارت 95
نمیخوای بزاری بیام تو ؟؟؟ دیدم هول کرد و گفت: اخ ببخشید حواسم نبود بفرمایید بفرمایید سری تکون دادمو رفتم
تو سعیده سریع رفت سمت اشپز خونه خیلی حس خوبی داشتم سپیده و همسرش اومدن حال و احوال کردمو
واسشون ارزوی خوشبختی کردم واقعا باورم نمیشع سپیده دختری ک یه زمانی عاشقش بودمو فک میکردم همچین روزیو ببینم میمیرم ولی الان جز یه
خواهر همسرم هیچی نیست واسم و تنها عشق من سعیده اس دختری ک تونست با محبتاش و کاراش متو جذب خودش بکنه دیدم ک سعیده اومد بیرونو رفت
سمت سپیده اینا بعداز مکالمه کوتاهی گوشه ای ایستاد رفتم کنارش برگشتو نگام کرد خود به خود دستاشو گرفتم سرشو انداخت پایین انگار عصبی شد
عصبی نگام کرد خواست حرفای بزنه ک سرمو نزدیک لاله گوشش کردمو گفتم الان نامزدیه خواهرته و همه فک میکنن
ک ما زن و شوهریم البته درسته ما واقعا زن و شوهریم پس حقمه ک دست زنمو بگیرم الانم واسه ابروی خودتو خواهرت
سکوت کنی بهتره سرمو بلند کردم نفسو
با صدا داد بیرونو روشو برگردوند لبخند پیروزمندانه ای زدم و دستشو محکم تر
گرفتم خیلی خوشحال بودم ک دست
عشقمو دوباره گرفته بودم خیلی خوشحال بودم (سعیده)وقتی سرمو انداختم پایین دیدم
مهرداد دستمو گرفته بود به چه حقی دستمو گرفته بود عصبی نگاش کردم تا خواستم حرفی بزنم یهو سرشو نزدیک
لاله گوشم کرد و گفت الان نامزدیع خواهرته و همه فک میکنن ک ما زن و شوهریم البته درسته ما واقعا زن و
شوهریم پس حقمه ک دست زنمو بگیرم الانم واسه ابروی خودتو خانوادت سکوت کنی بهتره سرشو بلند کرد از
اینکه نفساش به گردنمو و لاله گوشم خورده بود حس عجیبی داشتم نفسم انگار بالا نمیومد با صدای بلند نفسمو
دادم بیرونو رومو اونو کردم ک دستمو محکم تر گرفت اگه بگم لذت نبردم دروغ گفتم واقعا حس خوبی داشتم یه گرمای
اشنا یه حس خوب توی دلم یچی تکون خورد ک مامانم صدام زد منم با خوشحالی رفتم سمتش
نمیخوای بزاری بیام تو ؟؟؟ دیدم هول کرد و گفت: اخ ببخشید حواسم نبود بفرمایید بفرمایید سری تکون دادمو رفتم
تو سعیده سریع رفت سمت اشپز خونه خیلی حس خوبی داشتم سپیده و همسرش اومدن حال و احوال کردمو
واسشون ارزوی خوشبختی کردم واقعا باورم نمیشع سپیده دختری ک یه زمانی عاشقش بودمو فک میکردم همچین روزیو ببینم میمیرم ولی الان جز یه
خواهر همسرم هیچی نیست واسم و تنها عشق من سعیده اس دختری ک تونست با محبتاش و کاراش متو جذب خودش بکنه دیدم ک سعیده اومد بیرونو رفت
سمت سپیده اینا بعداز مکالمه کوتاهی گوشه ای ایستاد رفتم کنارش برگشتو نگام کرد خود به خود دستاشو گرفتم سرشو انداخت پایین انگار عصبی شد
عصبی نگام کرد خواست حرفای بزنه ک سرمو نزدیک لاله گوشش کردمو گفتم الان نامزدیه خواهرته و همه فک میکنن
ک ما زن و شوهریم البته درسته ما واقعا زن و شوهریم پس حقمه ک دست زنمو بگیرم الانم واسه ابروی خودتو خواهرت
سکوت کنی بهتره سرمو بلند کردم نفسو
با صدا داد بیرونو روشو برگردوند لبخند پیروزمندانه ای زدم و دستشو محکم تر
گرفتم خیلی خوشحال بودم ک دست
عشقمو دوباره گرفته بودم خیلی خوشحال بودم (سعیده)وقتی سرمو انداختم پایین دیدم
مهرداد دستمو گرفته بود به چه حقی دستمو گرفته بود عصبی نگاش کردم تا خواستم حرفی بزنم یهو سرشو نزدیک
لاله گوشم کرد و گفت الان نامزدیع خواهرته و همه فک میکنن ک ما زن و شوهریم البته درسته ما واقعا زن و
شوهریم پس حقمه ک دست زنمو بگیرم الانم واسه ابروی خودتو خانوادت سکوت کنی بهتره سرشو بلند کرد از
اینکه نفساش به گردنمو و لاله گوشم خورده بود حس عجیبی داشتم نفسم انگار بالا نمیومد با صدای بلند نفسمو
دادم بیرونو رومو اونو کردم ک دستمو محکم تر گرفت اگه بگم لذت نبردم دروغ گفتم واقعا حس خوبی داشتم یه گرمای
اشنا یه حس خوب توی دلم یچی تکون خورد ک مامانم صدام زد منم با خوشحالی رفتم سمتش
۱۵.۵k
۲۵ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.