پارت 102
پارت 102
دلم هوری ریخت این داره چیکار میکنه _مهرداد داری چیکار میکنی ؟؟؟؟ _هیچی یادت نیومد باز هیجی ؟؟ _نه نه _من
امیدم تنها همین کار بود وقتی دیگه امیدی نیست دیگه واسه زنده بودن دلیلی ندارم اینارو میگفت و میرفت
سمت ماشینا جیغ میزدم _مهرداد بیا این ور الان ماشین میاااااد _منم مطخوام ک ماشین بیاد و بزنه بهم _نهههه توروخدا
نهههه _هیسس اروم باش تو ک منو یادت نمیاد نباید جونم واست ارزش داشته باشه _نهههه خواهش میکنم بیا اینوررر
درسته یادم نمیومد کیه ولی بازم شوهرم بود دوست نداشتم بمیره رفتم سمتش داد زد :نیا جلو سعیده نیا شاید با اینکار
بتونم بیارمش کنار هی میگفت نیا و من بیشتر میرفتم جلو تا اینکه صدای بوق ماشین داشت میومد ترسیده بودم خیلی
خیلی زیاد یهو چشمامو بستم و افتادم زمین یهو صدای بوق قطع شد و داد مهرداد ک اسممو صدا میزد بلند شدم
خاطراتم مث فیلم جلو چشمام میومد از
بچگیم تا ازدواجم با مهرداد تموم اتفاقات اون خیانتای الکی اون جشن اون... همش یادم اومد اون دادگاه و روز
طلاق تک تکش مث یه سیل حمله ور شد توی مخم هه خوشحال بودم همه چی یادم اومده بود همه چی حالا میدونستم
مهرداد کیه من کیم جرا اینجاییم وقتی اروم چشمامو سپر ماشین جلوی جلوی چشمام وایساده یود واقعا خیلی ترسیده
بودم سریع سرمو چرخوندم و دنبال
مهرداد گشتم ک کنارم بود و صورتمو گرفته بود و هی میگفت سعیده
خوبی ؟؟؟چیزیت ک نشده؟؟؟ اروم صداش زدم _مهرداد _جانم _من همه چی
یادم اومد با این حرفم تعجبو تو
صورتش به وضوح دیدم -ت..وت..و راست میگ...ی _اره بخدا راست میگم _ینی الان میدونی من کیم ؟؟ خنده ای
کردمو گفتم معلومه ک میدونم تو
مهردادی عشقم شوهرم با این حرفم لباش خندون شد یهو شروع کرد به
قهقهه زدن بلند شد و دور خودش
میچرخید_خدایا شکرت خدایا شکرت برگشت به سمتمو محکم بغلم کرد منم
محکم بغلش کردم اروم دستمو گرفته بود راه افتادیم سمت خونه
دلم هوری ریخت این داره چیکار میکنه _مهرداد داری چیکار میکنی ؟؟؟؟ _هیچی یادت نیومد باز هیجی ؟؟ _نه نه _من
امیدم تنها همین کار بود وقتی دیگه امیدی نیست دیگه واسه زنده بودن دلیلی ندارم اینارو میگفت و میرفت
سمت ماشینا جیغ میزدم _مهرداد بیا این ور الان ماشین میاااااد _منم مطخوام ک ماشین بیاد و بزنه بهم _نهههه توروخدا
نهههه _هیسس اروم باش تو ک منو یادت نمیاد نباید جونم واست ارزش داشته باشه _نهههه خواهش میکنم بیا اینوررر
درسته یادم نمیومد کیه ولی بازم شوهرم بود دوست نداشتم بمیره رفتم سمتش داد زد :نیا جلو سعیده نیا شاید با اینکار
بتونم بیارمش کنار هی میگفت نیا و من بیشتر میرفتم جلو تا اینکه صدای بوق ماشین داشت میومد ترسیده بودم خیلی
خیلی زیاد یهو چشمامو بستم و افتادم زمین یهو صدای بوق قطع شد و داد مهرداد ک اسممو صدا میزد بلند شدم
خاطراتم مث فیلم جلو چشمام میومد از
بچگیم تا ازدواجم با مهرداد تموم اتفاقات اون خیانتای الکی اون جشن اون... همش یادم اومد اون دادگاه و روز
طلاق تک تکش مث یه سیل حمله ور شد توی مخم هه خوشحال بودم همه چی یادم اومده بود همه چی حالا میدونستم
مهرداد کیه من کیم جرا اینجاییم وقتی اروم چشمامو سپر ماشین جلوی جلوی چشمام وایساده یود واقعا خیلی ترسیده
بودم سریع سرمو چرخوندم و دنبال
مهرداد گشتم ک کنارم بود و صورتمو گرفته بود و هی میگفت سعیده
خوبی ؟؟؟چیزیت ک نشده؟؟؟ اروم صداش زدم _مهرداد _جانم _من همه چی
یادم اومد با این حرفم تعجبو تو
صورتش به وضوح دیدم -ت..وت..و راست میگ...ی _اره بخدا راست میگم _ینی الان میدونی من کیم ؟؟ خنده ای
کردمو گفتم معلومه ک میدونم تو
مهردادی عشقم شوهرم با این حرفم لباش خندون شد یهو شروع کرد به
قهقهه زدن بلند شد و دور خودش
میچرخید_خدایا شکرت خدایا شکرت برگشت به سمتمو محکم بغلم کرد منم
محکم بغلش کردم اروم دستمو گرفته بود راه افتادیم سمت خونه
۹.۸k
۲۵ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.