بابالنگ دراز عزیز سلام کوچِکتر که بودم عصرها جودی ابوت را
بابالنگ دراز عزیز سلام کوچِکتر که بودم عصرها جودی ابوت را درون جعبه ی جادویی که تلوزیون صدایش میکنند میدیدم، آن وقت ها جودی بنظرم دختر جذابی نمی آمد و هیچوقت هم کارتونش را تا آخر ندیدم و نفهمیدم سرانجام دختری که در یتیم خانه ی گریر بزرگ شده بود چه شد اما شنیده بودم که با شما ازدواج کرد. میدانید آن روزها خیال میکردم کارتون ها بهم ربط دارند وبخاطر علاقه أم به آنشرلی همیشه از خود می پرسیدم که چرا شما عاشق آنشرلی نشدید و با او ازدواج نکردید بعدتر فهمیدم که آنشرلی در داستان دیگری زندگی میکند و شما در یک داستان دیگر... همین چند وقت پیش کتابتان را خریدم و نامه های جودی به شمارا خواندم، اگر بگویم به جودی حسودی أم شد ناراحت میشوید؟! نه، شما هرگز نباید از حسادت یک دختر به داستان عاشقانه ی یک دختر دیگر ناراحت شوید چون دخترها همیشه وقتی مردی را میبینند که عاشقانه کسی را دوست دارد با خودشان میگویند "خدا به ماهم شانس بدهد" و شاید هم کلی دلشان بشکند و غصه بخورند...! بابا یعنی میشود خدا به همه از این شانس ها بدهد؟! من آدم های عاشق زیادی را دیده أم که اصلا شبیه شما نبوده اند اما شما حتما خیلی عاشق بوده اید که سالهای سال بدون اینکه جودی شمارا بشناسد حمایتش کرده اید و برای دیدنش تعطیلات بسیاری را به لاک ویلو رفته اید. بابالنگ درازِ عزیز، جودی در نامه هایش برای شما از همه چیز مینوشت، از عقایدش، از فکرهای مسخره أش، از اینکه یاد گرفته است نان بادامی بپزد و برای گوساله های مزرعه ی لاک ویلو اسم بگذارد.. آیا شما هرگز از خواندن حرف هایش خسته میشدید؟!معلوم است که نه، حتما شما با جان و دل حرف های جودی را میخواندید و گاهی نامه هایش را می بوسیدید و روی قلبتان میگذاشتید، این طور نیست؟! من فکر میکنم این نهایت خوشبختیست که آدم کسی را پیدا کند که هرگز از شنیدن حرف هایش خسته نشود.. بابالنگ دراز عزیز وقتی آخرین نامه ی جودی را خواندم، بغض امان دلم را بریده بود مثلا آنجایی که جودی داشت از نگرانی هایش میگفت از اینکه میترسید ماشین ها تو را زیر بگیرند و میکروب ها به تو حمله کنند من به معجزه ی عشق می اندیشیدم که چگونه هم آرامش میدهد و هم ناآرام میکند یا آنجا که نوشته بود "وای! اگر عشق آدم را ده سال جوان تر کند، آن وقت اگر ده سال جوان شوم و یازده ساله باشم، تو باز هم مرا دوست خواهی داشت؟! من برایِ حالِ خوبِ کتابی که درونش زندگی میکنید شادم و قول میدهم بارها و بارها بخوانمش و جودی را هم دوست بدارم.. راستی بابا، میشود من هم گاهی برایتان نامه بنویسم؟! .
۱۰.۲k
۱۵ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.