رایا نمی دونم چه قدر باید بگذره تا ماها زندگی کردن و یاد
رایا نمیدونم چه قدر باید بگذره تا ماها زندگی کردن و یاد بگیریم؟ یاد بگیریم تیکههای دلمون رو از گذشته و تیکههای سرمون رو از آینده پس بگیریم؟ چند تا روز و ماه و سال و باید حروم کنیم تا انقدر بزرگ شیم که با هر نیمه شبی، با هر بارونی، با هر پاییزی چند سال پرت نشیم به عقب؟ یا بالاخره کی این «تهش چی میشه»ی لعنتی دست از سرمون برمیداره؟ تا کی باید جادهها رو قربانی کنیم که برسیم؟
تو تمام دنیا هیچی مثل آدمایی که زیر بارون راه میرن غمگینم نمیکنه. آدمایی که خودشون اینجان و با هر قطره پرت میشن به یه نرسیدن، به یه نشدن، به یه نخواستن... کاش یادمون بمونه زندگی بالاخره یه جا ما رو بین این «ای کاشها» و «تهش چی میشهها» ول میکنهمیره. میره و دیگه برنمیگرده.
تو تمام دنیا هیچی مثل آدمایی که زیر بارون راه میرن غمگینم نمیکنه. آدمایی که خودشون اینجان و با هر قطره پرت میشن به یه نرسیدن، به یه نشدن، به یه نخواستن... کاش یادمون بمونه زندگی بالاخره یه جا ما رو بین این «ای کاشها» و «تهش چی میشهها» ول میکنهمیره. میره و دیگه برنمیگرده.
۳.۳k
۲۶ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.