میخواهی بروی؟خب برو...انتظار مرا وحشتی نیستشبهای بی قراری
میخواهی بروی؟خب برو...انتظار مرا وحشتی نیستشبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بودبرو...برای چه ایستاده ایی؟به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟برو..تردید نکننفس های آخر استنترس برو...احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشستبرو...یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بودپس راحت برومسافری در راه انتظارت را میکشدطفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شدبرو...فقط برو.....
۲۸۲
۲۳ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.