وقتی ازش جدا شدم...
وقتی ازش جدا شدم...
اولش داغ بودم
گفتم بیخیال بابادنیاروعشقه
یه چندساعت که گذشت...
هے تندتندگوشیمو چک کردم
عصبےشدم
رفتم اس ام اسایے ک داده بود رو همشونوچندبار از اول خوندم...
رفتم توگالرے و به عکساش نگاه کردم
یدفعه گوشیمو گذاشتم کنار و خیره شدم به روبه روم...
فکر کردم...
به همه چے...
الان کجاس؟!
چی کارمیکنه؟!
اونم دلش برای من تنگ شده!؟
اونم داره کم کم،کم میاره؟!
چی شد اون دوستت دارم گفتنا؟!
اون عشقم گفتنا؟!
اون قول وقرارا؟!
میرم توخاطراتم دنبال نشونے بگردم که ببینم واقعا عاشقم بوده یانه...
یاد خاطرات که میفتم دیگه کنترل اشکام دست خودم نیس...
این کارا شده کارهر روزم
دیگه شبا بهم شب بخیر نمیگه...
دیگه صبحا به عشق کی ازخواب بیدار بشم؟!
دیگه امیدے به هیچ چیزے ندارم
دیگه-عاشق-نمیشم ...
ازهمین الان یه مرده ے متحرک محسوب میشم
همین و بس...
اولش داغ بودم
گفتم بیخیال بابادنیاروعشقه
یه چندساعت که گذشت...
هے تندتندگوشیمو چک کردم
عصبےشدم
رفتم اس ام اسایے ک داده بود رو همشونوچندبار از اول خوندم...
رفتم توگالرے و به عکساش نگاه کردم
یدفعه گوشیمو گذاشتم کنار و خیره شدم به روبه روم...
فکر کردم...
به همه چے...
الان کجاس؟!
چی کارمیکنه؟!
اونم دلش برای من تنگ شده!؟
اونم داره کم کم،کم میاره؟!
چی شد اون دوستت دارم گفتنا؟!
اون عشقم گفتنا؟!
اون قول وقرارا؟!
میرم توخاطراتم دنبال نشونے بگردم که ببینم واقعا عاشقم بوده یانه...
یاد خاطرات که میفتم دیگه کنترل اشکام دست خودم نیس...
این کارا شده کارهر روزم
دیگه شبا بهم شب بخیر نمیگه...
دیگه صبحا به عشق کی ازخواب بیدار بشم؟!
دیگه امیدے به هیچ چیزے ندارم
دیگه-عاشق-نمیشم ...
ازهمین الان یه مرده ے متحرک محسوب میشم
همین و بس...
۷.۴k
۲۸ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.