می شوی در امتداد یک خیابان ناپدید
می شوی در امتداد یک خیابان ناپدید
اشکهایم روی صورت زیر باران ناپدید
اشکهایم، نم نم باران ابر چشم من
گشته در غوغای این عشق چو طوفان ناپدید
من اسیر زخمهای تیغ حرف مردمم
زخمهایی که شده درروح انسان ناپدید
من همانم که دلش را داده دست عشق تو
تو همانی که شدی در سینه چون جان ناپدید
تو ز من نادیده عقل و دین به غارت برده ای
چو خدا نادیده ای و مثل شیطان ناپدید
روح من، عقلم، دلم، اندیشه هایم بعد تو
گشته در آوار این درد فراوان ناپدید
برده ای دل را و حالا هم فراری گشته ای
می شوی در امتداد یک خیابان ناپدید
اشکهایم روی صورت زیر باران ناپدید
اشکهایم، نم نم باران ابر چشم من
گشته در غوغای این عشق چو طوفان ناپدید
من اسیر زخمهای تیغ حرف مردمم
زخمهایی که شده درروح انسان ناپدید
من همانم که دلش را داده دست عشق تو
تو همانی که شدی در سینه چون جان ناپدید
تو ز من نادیده عقل و دین به غارت برده ای
چو خدا نادیده ای و مثل شیطان ناپدید
روح من، عقلم، دلم، اندیشه هایم بعد تو
گشته در آوار این درد فراوان ناپدید
برده ای دل را و حالا هم فراری گشته ای
می شوی در امتداد یک خیابان ناپدید
۲.۳k
۱۸ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.