فصـلـ ۳
فصـلـ ۳
-شایان:حدس میزدم.....اسمت قشنگه...از اسم شیدا خوشم میاد.......
-شیدا:لطف داری.......
اینا امشب یه مرگشون شده بود.......
-ارش:خب پرنسس نوبتی هم که باشه الان نوبته توه.....
-مغرور:شماچیکار اسما دارید؟؟؟؟؟
-شایان:تو این گروه نباید چیزی پنهان باشه بعد از پرنسس نوبت توئه......
-مغرور:عمراااااا......
-شایان:عمرا بی عمرا همین که گفتیم......
-مغرور:شما دوتا که اسم منو میدونید لازم به گفتن نیست......
-ارش:ما میدونیم ولی این خانما که نمیدونن......
-مغرور:مهم نیست......
-شایان:بحث نکن......
-ستاره:مگه شما همدیگرو میشناسید؟؟؟؟
-شایان:متاسفانه بله......
-ستاره:چرامتاسفانه؟؟؟؟....
-شایان:اخه این دوتا کلا کله شقن......کشتن منو.....
-مغرور:برعکسه...من از دست شمادوتا کله شق اسایش ندارم......
-ارش: خب پرنسس خانم؟؟؟؟......
-من:ترجیح میدم استتاربمونه......
-ارش:نه دیگه نشد.....بایدبگی.....
-من:اسممو قورت دادم اسم ندارم.......
-ارش:شکوفه تو یه چیزی به دوستت بگو.....
-شکوفه:بگو دیگه......مگه میخوای فرمول بمب اتم لو بدی......
وقتی دوستم اینجوری میگه دیگه از غریبه ها چه انتظاری باید داشته باشم......ترجیح دادم اسم اصلیمو نگم:
-من: بهار......
-ارش:ایول اینم ازاین.....بهار
-شایان:خوب حالا نوبت شازده مغروره خودمونه......داداش لوبده......
هیچکی حرف نمیزد....همه کنجکاو بودیم بفهمیم اسم این مغرورچیه......
-ارش:مغرور هستی؟؟؟
باز جواب نداد......
-شایان:الوووووو باتوییم...
-مغرور:مرض والو...مگه نگفتم به من نگو الو بدم میاد......
-شایان:خودت باعث شدی...خوچرا جواب نمیدی؟؟؟......
-مغرور:حواسم پرت شد....چته؟؟؟؟
-شایان:نه انگار کلا شوتی....میگم اسمتو لو بده......
-مغرور:من اسم ندارم.....همون مغرور......
-ارش:بگو دیگه خو اعصاب نمیزاری وا سمون......
-مغرور:اینا حرف نمیزنن شما چیکاردارید؟؟؟.....
-شایان:بدو بگو.....
-ستاره:بگو دیگه خو اه....چقد مغروری تو...یه اسم میخوای بگی.......
-مغرور:شرمنده.......
-شکوفه:همه گفتن تو هم بگو.....
-شیدا:بگو......
-مغرور:شماچرا انقدمشتاقید اسم منو بفهمید؟؟؟...تاحالامغرور صدا کردین ازاین به بعدم همون صداکنید.....
-من:همچین مشتاقم نیستن...بچه ها کنجکاون......
-مغرور:اها...بچه ها؟؟؟یعنی تونیستی؟؟؟؟....
-من:نخیر....به من چه......اسمت هرچی میخواد باشه...برام اصلامهم نیست.......
-شایان:همینو میخواستی...د بگو دیگه وگرنه خودم میگم.....
-مغرور:توبیخود میکنی....
-شایان:خیل خب پس بگو.......
-مغرور:استغفرلا...
-ارش:بگو.....
-مغرور: نیما.......
دلم هری ریخت پایین....نیما نیما....وای خدا......طبیعی بود......وقتی اسم نیما رو میدیدم ویامیشنیدم دلم میلرزید....باید فردا میرفتم پیشش...این هفته اصلا وقت نکردم برم دلم براش تنگ شده بود......
-شایان:ایول داداش...
-نیما:خب حالا که چی...کنجکاویتون برطرف شد انشالا؟؟؟؟
احمق داشت به من تیکه مینداخت.... خسته شده بودم...بای دادم واومدم بیرون.....
فایل اهنگارو زدم و پلیشون کردم و روی تخت دراز کشیدم......دلم یه جوری بود.....کاش نیما زنده بود...کاش بودش....حیف بود که رفت......صدای خواننده تواتاق پیچید:
لابه لایه خاطراتم که پرازگریه وخندس
هنوزم جایه توخالیست هنوزم تلخ وکشندس
مثله یک عکسه قدیمی که همیشه روبه رومه
مثله یک بغض که انگار تا ابد تویه گلومه
شونه به شونه ی هم توخلوته این شب باهم قدم میزنیم
با این ترانه میخوام،دوباره زنده بشه،خاطره های قدیم
...بااینکه کوچیک بودم ولی احساس میکردم که اونم منو بعنوان خواهر نمیخواد.....فقط انگار بهمون تحمیل کرده بودن که باید همدیگرو اجی بهار وداداش نیما صدا کنیم......
کسی جاتو نگرفته کسی جاتونمیگیره
که دل خونه خرابم پیشه چشمایه توگیره
شباچشمامو میبندم خوابه چشماتو بیبینم
تویه خیابونایه این شهر خودمو باتوببینم
حمایتاش،تعصبی که رومن نشون میداد همه وهمه نشونه ی علاقه ی نیما به من بود.....تعصبی که جونشو ازش گرفت...
بخاطر کی؟؟؟بخاطر من...به خودم اومدم..صورتم بایاداوری خاطرات خیس بود....
چرا خدا؟؟؟چرانیمارو ازم گرفتی؟؟؟چرا؟؟؟؟سرمو تو بالش قایم کردم تا صدای هق هقم بلند نشه......اونقد گری
-شایان:حدس میزدم.....اسمت قشنگه...از اسم شیدا خوشم میاد.......
-شیدا:لطف داری.......
اینا امشب یه مرگشون شده بود.......
-ارش:خب پرنسس نوبتی هم که باشه الان نوبته توه.....
-مغرور:شماچیکار اسما دارید؟؟؟؟؟
-شایان:تو این گروه نباید چیزی پنهان باشه بعد از پرنسس نوبت توئه......
-مغرور:عمراااااا......
-شایان:عمرا بی عمرا همین که گفتیم......
-مغرور:شما دوتا که اسم منو میدونید لازم به گفتن نیست......
-ارش:ما میدونیم ولی این خانما که نمیدونن......
-مغرور:مهم نیست......
-شایان:بحث نکن......
-ستاره:مگه شما همدیگرو میشناسید؟؟؟؟
-شایان:متاسفانه بله......
-ستاره:چرامتاسفانه؟؟؟؟....
-شایان:اخه این دوتا کلا کله شقن......کشتن منو.....
-مغرور:برعکسه...من از دست شمادوتا کله شق اسایش ندارم......
-ارش: خب پرنسس خانم؟؟؟؟......
-من:ترجیح میدم استتاربمونه......
-ارش:نه دیگه نشد.....بایدبگی.....
-من:اسممو قورت دادم اسم ندارم.......
-ارش:شکوفه تو یه چیزی به دوستت بگو.....
-شکوفه:بگو دیگه......مگه میخوای فرمول بمب اتم لو بدی......
وقتی دوستم اینجوری میگه دیگه از غریبه ها چه انتظاری باید داشته باشم......ترجیح دادم اسم اصلیمو نگم:
-من: بهار......
-ارش:ایول اینم ازاین.....بهار
-شایان:خوب حالا نوبت شازده مغروره خودمونه......داداش لوبده......
هیچکی حرف نمیزد....همه کنجکاو بودیم بفهمیم اسم این مغرورچیه......
-ارش:مغرور هستی؟؟؟
باز جواب نداد......
-شایان:الوووووو باتوییم...
-مغرور:مرض والو...مگه نگفتم به من نگو الو بدم میاد......
-شایان:خودت باعث شدی...خوچرا جواب نمیدی؟؟؟......
-مغرور:حواسم پرت شد....چته؟؟؟؟
-شایان:نه انگار کلا شوتی....میگم اسمتو لو بده......
-مغرور:من اسم ندارم.....همون مغرور......
-ارش:بگو دیگه خو اعصاب نمیزاری وا سمون......
-مغرور:اینا حرف نمیزنن شما چیکاردارید؟؟؟.....
-شایان:بدو بگو.....
-ستاره:بگو دیگه خو اه....چقد مغروری تو...یه اسم میخوای بگی.......
-مغرور:شرمنده.......
-شکوفه:همه گفتن تو هم بگو.....
-شیدا:بگو......
-مغرور:شماچرا انقدمشتاقید اسم منو بفهمید؟؟؟...تاحالامغرور صدا کردین ازاین به بعدم همون صداکنید.....
-من:همچین مشتاقم نیستن...بچه ها کنجکاون......
-مغرور:اها...بچه ها؟؟؟یعنی تونیستی؟؟؟؟....
-من:نخیر....به من چه......اسمت هرچی میخواد باشه...برام اصلامهم نیست.......
-شایان:همینو میخواستی...د بگو دیگه وگرنه خودم میگم.....
-مغرور:توبیخود میکنی....
-شایان:خیل خب پس بگو.......
-مغرور:استغفرلا...
-ارش:بگو.....
-مغرور: نیما.......
دلم هری ریخت پایین....نیما نیما....وای خدا......طبیعی بود......وقتی اسم نیما رو میدیدم ویامیشنیدم دلم میلرزید....باید فردا میرفتم پیشش...این هفته اصلا وقت نکردم برم دلم براش تنگ شده بود......
-شایان:ایول داداش...
-نیما:خب حالا که چی...کنجکاویتون برطرف شد انشالا؟؟؟؟
احمق داشت به من تیکه مینداخت.... خسته شده بودم...بای دادم واومدم بیرون.....
فایل اهنگارو زدم و پلیشون کردم و روی تخت دراز کشیدم......دلم یه جوری بود.....کاش نیما زنده بود...کاش بودش....حیف بود که رفت......صدای خواننده تواتاق پیچید:
لابه لایه خاطراتم که پرازگریه وخندس
هنوزم جایه توخالیست هنوزم تلخ وکشندس
مثله یک عکسه قدیمی که همیشه روبه رومه
مثله یک بغض که انگار تا ابد تویه گلومه
شونه به شونه ی هم توخلوته این شب باهم قدم میزنیم
با این ترانه میخوام،دوباره زنده بشه،خاطره های قدیم
...بااینکه کوچیک بودم ولی احساس میکردم که اونم منو بعنوان خواهر نمیخواد.....فقط انگار بهمون تحمیل کرده بودن که باید همدیگرو اجی بهار وداداش نیما صدا کنیم......
کسی جاتو نگرفته کسی جاتونمیگیره
که دل خونه خرابم پیشه چشمایه توگیره
شباچشمامو میبندم خوابه چشماتو بیبینم
تویه خیابونایه این شهر خودمو باتوببینم
حمایتاش،تعصبی که رومن نشون میداد همه وهمه نشونه ی علاقه ی نیما به من بود.....تعصبی که جونشو ازش گرفت...
بخاطر کی؟؟؟بخاطر من...به خودم اومدم..صورتم بایاداوری خاطرات خیس بود....
چرا خدا؟؟؟چرانیمارو ازم گرفتی؟؟؟چرا؟؟؟؟سرمو تو بالش قایم کردم تا صدای هق هقم بلند نشه......اونقد گری
۲۸۶.۷k
۳۰ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.