پارت 48
پارت 48
(ارشام)
بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم ترنم بهم گفت برو بیرون
هلیا و نفس میان خونه مون . رفتم بیرون و توی خیابون واس
خودم چرخ میزدم. همونجور پشت فرمون نشسته بودم و
داشتم یا آهنگ هم خوانی میکردم . توی حس و حال خودم
بودم که دیدم یکم گرمم شده . یه گوشه ماشینو پارک کردم و
پیاده شدم . کتم رو درآوردم و در عقب و باز کردم تا کتم رو
بزارم روی صندلی . تا کتم رو گذاشتم لکه های قرمز رنگی رو
روی صندلی دیدم . چند قطره بود و آخرش به یه جا میرسید
وقتی رد خون ها رو گرفتم به یه خنجر چوبی و خونی رسیدم
رسما دو تا شاخ بالا سرم جمع شده بودن . یعنی چی ؟؟
این خنجر از کجا اومده ؟؟؟ یکم که نگاهش کردم دیدم چه
قدر آشناست . انقدر فکر کردم و به مغزم فشار آوردم ولی
آخرش هیچی یادم نیومد . یه دستمال برداشتم و خنجر رو
گذاشتم توی اون .
رفتم پشت رل نشستم و حرکت کردم . شماره رادوین رو گرفتم
تا بهش بگم بریم توی رستورانی چیزی . چون دیگه شب شده
بود . بعد از این که به رادوین زنگ زدم به متین هم زنگ زدم
و هر دو شون گفتن که میان .
توی راه رستوران بودم که یهو یادم افتاد اون خنجر رو کجا
دیدم ...
(ارشام)
بعد از ظهر که از خواب بیدار شدم ترنم بهم گفت برو بیرون
هلیا و نفس میان خونه مون . رفتم بیرون و توی خیابون واس
خودم چرخ میزدم. همونجور پشت فرمون نشسته بودم و
داشتم یا آهنگ هم خوانی میکردم . توی حس و حال خودم
بودم که دیدم یکم گرمم شده . یه گوشه ماشینو پارک کردم و
پیاده شدم . کتم رو درآوردم و در عقب و باز کردم تا کتم رو
بزارم روی صندلی . تا کتم رو گذاشتم لکه های قرمز رنگی رو
روی صندلی دیدم . چند قطره بود و آخرش به یه جا میرسید
وقتی رد خون ها رو گرفتم به یه خنجر چوبی و خونی رسیدم
رسما دو تا شاخ بالا سرم جمع شده بودن . یعنی چی ؟؟
این خنجر از کجا اومده ؟؟؟ یکم که نگاهش کردم دیدم چه
قدر آشناست . انقدر فکر کردم و به مغزم فشار آوردم ولی
آخرش هیچی یادم نیومد . یه دستمال برداشتم و خنجر رو
گذاشتم توی اون .
رفتم پشت رل نشستم و حرکت کردم . شماره رادوین رو گرفتم
تا بهش بگم بریم توی رستورانی چیزی . چون دیگه شب شده
بود . بعد از این که به رادوین زنگ زدم به متین هم زنگ زدم
و هر دو شون گفتن که میان .
توی راه رستوران بودم که یهو یادم افتاد اون خنجر رو کجا
دیدم ...
۳۳.۵k
۲۹ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.