.تازه همانا اینکه دانسته خوش تعریفی به معنای حق و باطل نی

.تازه همانا اینکه دانسته خوش تعریفی به معنای حق و باطل نیست بلکه خوش تعریفی مبنا خود وجودش باطل ذاتی به تام است باطل همین است اول کتاب را با آخر کتاب مقایسه می کند که آنجا گفتی خیر مطلق است اما اینجا می گویی خیر درملاک انسانی که از حدودخیر آن بیشتر نشود ببیخشید منافق وکافر اقدامش همین است که پیوسته کتاب را نمی خواند آن شرایط که گفته شد ذات خدا بود نه درحساب صفات خدا باطل اقدامش همین است بخشی از کتاب را با بخش دیگر می گذارد دنبال این نیست که کتاب را پیوسته به پیوسته بخواند وبفهمد بلکه دفعا مقایسه می کند بین اول کتاب با وسط و آخر کتاب و معمولا تغییراتی می یابد ویا تضاد هم می تواند بیابد دلالت آن است که همانا کتاب را برای فهمیدن حقیقت نخوانده بلکه برای ایرادگیری اصلش است نه فهمیدن یا فهمیدنش هم درجهت ایرادگیری است همین است که همانا اینان دنبال خوشی است اینان دانسته شود که انسان بیشتر انسان می تواند بفهمد این را منافقین و کافرین نمیفهمند پس درمجموعه بودن درعالم سخن باشد مطرح نیست بلکه باید پیوسته فهمیده شود چون ذات خدا است اگر ذات خدا به تنهایی بود تخلف می شد که نباید اندیشه میکرد اما وقتی ذات خدا ادامه داده خود درحساب صفت خدا است همین است که همانا این است که انسان می تواند ازتخلف فقط ذات خدا را بشناسد بدین معنا نیست که او هم چنین باشد قرار است آن را بیابد تا امتداد داده که هم تا ویژگی بودن موجودیتش و تکلیف به موجودیتش را تا میزان لازم که درروال محصول میزان اثباتش می شود را برسد وبفهمد چنین است که همانا باید این را دانست که همانا تخلف از این کتاب تخلف درملاک انسانی است ودفعا هم نمی توان قیاس گذاشت می باشد البته یکبار قبلا اینان شرح شده بود اما می دانم نفهم هایی هستند که هیچ موقع نمی فهمند پس همین است که نفهم هستند باید به زبان الاغ با آنان حرف زد که بفهمند قدرت شناسایی ندارند مثل بچه بازیگوش هستند یا مثل بچه ی کهول دار و نکول دار یا هردو دنبال این روال معنایی حقیقت نیستند که بفهمند که همانا اگر مسئله ای باشد دراین روالی که اثبات باشد بفهمند وخارج نروند چون از روال اثبات خارج و رد شده است همین است اول یکبار کتاب را بخوانید تا بفهمید اصلا چه می گوید بعد درباردوم مسئله چیست که چگونه است را بفهمید چنین است که همانا اینکه نه شیطنت کردن که عمدا خارج این روال کتاب را رفت خوب است نه نکول وخواستار صحیح خوانی این کتاب نداشتن است که دانسته باید چیزی باب میل باشد که نیست که نباشد این کتاب اصل نیست نداریم این کتاب همه ی شرحش درکل جمع است حتی درکلی که جزء را می سوزاند یکی از خصلت های درکل جمع است‌که اهمیت بسیار قابل توجه به پشتوانه ی ملاک وامتدادش دارد میباشد اینکه انتظار کافرین این بود که این کتاب باید به اثبات نبود دین و خدا روال معنایی میپرداخت ونفاق میگوید این روال معنایی حقیقت روال کافری است نباید این را رفت چنین نیست چون شما سالها اسب سفید ومرد خوب را درنمایشهایتان دجال و حقیقت که مسلمان بودند را هیولا میگذاشتید و بدین چنین تلقی می کردید که نباید حقیقت به مسلمانان بازگردد حال که با این وارونه اغوا وتلقی گذاشتن شما وارونه شده فکر کردید می توانید حقیقت را کتمان کنید گسترده ی شاخص دراصل از عین را باطل به حق جا بزنید وحق را به باطل که هیچ پشتوانه وزمینه ازاصل از عین ندارد بکنید چون نمی توانید حقیقت را عوض کنید همانطور که هست اگر آن را درعمق شدید هم خاک بکنید رشد می کند که کرد پس هیولاهای متمدن و قویتر شما منجی شما است و آن حقیقت این کتاب آشکار کننده ی آنچه پوشالی سرپوش گذاشته و وارونه به اصل کرده بودید چنین است که با این اغوا کردن است پیش برده اید وتازه این چپ وراستش یک روال بدون پیش بردن باشد اولش ذاتی آخرش ذاتی این روال پیش بردن یا درروال تکلیفی که انسان به آن مربوط است نیست اینکه منظور یک مجموعه نیست که ذاتی باشد بلکه یک‌امتداد است که امتداد یافته تا بتواند تکلیف وضع را مشخص با پیش بردن بکند میباشد پس قرارنیست اول یک آخر هم یک باشد و این مجموعه بودن به معنای پیش نبردن نیست و به معنای تمام بودن نیست پس قرارنیست که داخل چمدان حقیقت باشد آن را گشوده نکرد بلکه درملاک انسانی است آن را گشوده کرد ومسئله را یافت چون این مجموعه کلیت آن است که جزئیاتی دارد که باید امتداد بیابد تا جزئیات لازم را که خودش ثابت میکند تاچه میزان باشد همانا تحویل داده تا درملاک انسانی را بشناسد اینکه دانسته شود همانا مجموعه این‌کتاب میتواند داخل مطلق باشد اما همانا این‌مطلق تا روالش نیست‌ بلکه‌تکلیف‌اشت‌که‌تا‌زیر مجموعه ای رفت و شناخت که ازامتداد آن درامتداد برآمده باشد میباشد چنین است که چون پیش بردن است که ذات به ذات رسیدن نیست بلکه ذات درامتداد است که همانا اگر به ذات