بیا بنشینیم روبروی هم و بی کلامی به یکدیگر نگاه کنیم. من
بیا بنشینیم روبروی هم و بی کلامی به یکدیگر نگاه کنیم. من در صورت تو بی انتهایی یک دشت را ببینم و تو در چهره ی من انتظار طلوع خورشید از پشت کوه های همان دشت. بیا صبح باشیم در روزگار هم. بتابیم و روشن کنیم جهانمان را. که آدم ها در روشنایی، یکدیگر را بیشتر می بینند و بیشتر می شنوند. و نور یعنی حتی اگر از همدیگر دلگیریم پنهانش نمی کنیم. بیا بنشینیم روبروی هم و بخواهیم با نگاه هایمان دوستت دارم ها را فریاد بزنیم و این میسر نخواهد شد مگر با برقی که چشم هایمان می زند. عزیزه من بیا هر از گاهی دلتنگ یگدیگر باشیم و فراموش نکنیم که آدم های دلتنگ همیشه امیدوارند. امیدوارند به کم شدن فاصله ها و خوب می دانند که دنیا آنقدر کوچک است که روزی حتما چشم های به انتظار نشسته یکدیگر را ملاقات می کنند. و دل های از هم بی خبر با نامه ای از هم خبر می گیرند. بیا بدون نیاز به گردش زمین یا معجزه ی نامه ها چشم در چشم هم هر لحظه دلتنگ هم باشیم که این یعنی هنوز تا روزمرگی فاصله بسیار است و ما بی وقفه یکدیگر را دوست داریم.
متن خوانی آقای افشین هاشمی (بازیگر)
متن خوانی آقای افشین هاشمی (بازیگر)
۳.۴k
۲۵ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.