با اون قیافهی بامزش داشت واسه اون بچه تو تخت شکلک در می ا
با اون قیافهی بامزش داشت واسه اون بچه تو تخت شکلک در می اورد با قدمهای شمرده خودمو بهش رسوندم اونقدر محو بازی با اون بچه غریبه شده بود که اصلا متوجه حضور من نشد اروم پشت سرش ایستادم داشت باهاش حرف میزد: میدونی کوچولو چرا من هر روز میام اینجا چون دلم میخواد اون خانومه پرستار که مسئول تو رو ببینم اون خانوم پرستار بد جوری دلمو برده همونی که معنی اسمشو تنهامیدونم معنی اسمش دقیقا شبیه خودشه میدونی معنیش چیه معنیش برف هاست وایییی خدا پوستش مثل برف سفیده 😍 امروز اومدم همه چیو بهش بگم وبس 🙂 با سرفه من سرجاش میخ شد سریع برگشت وبا دیدن من یه لبخند ساختگی زد چون فهمیده بود خیلی وقته اونجام با اون چهرهی بامزش پرسید: از کجاش شنیدین؟منم با حالتی مثل خودش یک قدم بهش نزدیک شودمو گفتم :از اولش 😊 😊 بعد نگاهش وبا نگه داشتن همون لبخند به اون ور من داد ودوباره تو چشمام خیره شد وگفت: حالا نظرتو چیه؟ بامن ازدواج میکنین.از این پیشنهاد بامزش خوشم اومد اونم توی بیمارستان لبخندم پررنگتر شد وگفتم :بله:smiling_face_with_heart-shaped_eyes:😍
۲.۶k
۲۷ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.