Part175
#Part175
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
بعد از چند دقیقه بالاخره یاسمن از شیرین دل کند
یاسمن_ باور نمیکنم تورو انقدر از نزدیک دارم میبینم، اونم دست تو دست عزیز ترینم
شیرین لبخند ملیحی زد و آروم گفت
_ تو باید یاسمن باشی نه؟
یاسمن لبخند عریضی زد
_ بله عزیزم! و آشنایی باهات خیلی خوشحالم
شیرین هم لبخند دلنشینی زد و با گرمی گفت
_ منم همچنین عزیزم!
رو کردم سمت یاسمن
+ من فعلاً میخوام شیرین رو ببرم تو اتاق خودم تو هم هروقت تونستی بیا پیشمون
یاسمن با خوشحالی سری تکون داد و چشمکی به هر دوتامون زد
_ خوب پس برید خوش باشید
از یاسمن خدا حافظی کردیم و رفتیم تو اتاق شیرین خودش رو انداخت رو مبلهای راحتی و کرم رنگم
+ سام؟
_ جانم؟
+ عاقبت من و تو چی میشه؟
نمیدونم این سوالش از کجا اومد ولی از هرجا که بود به مزاج من خوش نیومد، یعنی چی عاقبت ما چی میشه
یکی از ابروهام رو انداختم بالا و گفتم
_ میخوای چی بشه؟! مثل تمام عاشق های دیگه...
سریع پرید وسط حرفم
+ مثل تمام عاشق های دیگه یکیمون میمیره یکیمون با یکی دیگه میره یا مثل عاشقای دیگه هر دوتامون میمیریم یا...
از رو صندلیم بلند شدم و رفتم سمتش
سرش رو بلند کردم و روی مبل نشستم و سرش رو گذاشتم روی پام
به چشمای خوشرنگش که اولین جرقه رو تو دلم زد نگاه کردم و مقنعه اش رو کشیدم پایین و موهاش رو دست کشیدم و آروم نوازش کردم
_ از چی میترسی؟
چشماش رو بست و بعد از مکث طولانی گفت
+ میترسم از اینجام
به قلبش اشاره کرد
+ میترسم بدجور درگیرت بشه
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
بعد از چند دقیقه بالاخره یاسمن از شیرین دل کند
یاسمن_ باور نمیکنم تورو انقدر از نزدیک دارم میبینم، اونم دست تو دست عزیز ترینم
شیرین لبخند ملیحی زد و آروم گفت
_ تو باید یاسمن باشی نه؟
یاسمن لبخند عریضی زد
_ بله عزیزم! و آشنایی باهات خیلی خوشحالم
شیرین هم لبخند دلنشینی زد و با گرمی گفت
_ منم همچنین عزیزم!
رو کردم سمت یاسمن
+ من فعلاً میخوام شیرین رو ببرم تو اتاق خودم تو هم هروقت تونستی بیا پیشمون
یاسمن با خوشحالی سری تکون داد و چشمکی به هر دوتامون زد
_ خوب پس برید خوش باشید
از یاسمن خدا حافظی کردیم و رفتیم تو اتاق شیرین خودش رو انداخت رو مبلهای راحتی و کرم رنگم
+ سام؟
_ جانم؟
+ عاقبت من و تو چی میشه؟
نمیدونم این سوالش از کجا اومد ولی از هرجا که بود به مزاج من خوش نیومد، یعنی چی عاقبت ما چی میشه
یکی از ابروهام رو انداختم بالا و گفتم
_ میخوای چی بشه؟! مثل تمام عاشق های دیگه...
سریع پرید وسط حرفم
+ مثل تمام عاشق های دیگه یکیمون میمیره یکیمون با یکی دیگه میره یا مثل عاشقای دیگه هر دوتامون میمیریم یا...
از رو صندلیم بلند شدم و رفتم سمتش
سرش رو بلند کردم و روی مبل نشستم و سرش رو گذاشتم روی پام
به چشمای خوشرنگش که اولین جرقه رو تو دلم زد نگاه کردم و مقنعه اش رو کشیدم پایین و موهاش رو دست کشیدم و آروم نوازش کردم
_ از چی میترسی؟
چشماش رو بست و بعد از مکث طولانی گفت
+ میترسم از اینجام
به قلبش اشاره کرد
+ میترسم بدجور درگیرت بشه
۴.۰k
۰۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.