Part178
#Part178
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
بهش که دقت کردم دیدم یه بلیت بود
حالات دختره احساساتمو تحریک کرد دلم به حالات اون دختره سوخت
نمیدونم چی به سرش اومده بود ولی مشخص بود همین دورو بره سن و سال سام رو داره
دلم یه جوری شده بود انگار یکی داشت چنگش میزد لرزش تنش و مردمک چشماش نشون میداد بدجور غم داره غم توی چشاش باعث شد نفهمم کی چشمام پر شد
فشار این چند وقت و افکاری که آرامشم رو صلب کرده بود باعث شد چشمام خیص بشه و...
دیدم نگاه دختره روی چشماش خشک شد
آروم لب زد
_ تو شیرینی؟
سرم رو آروم به نشونه ب تایید تکون دادم
پوزخندی زد
_ میدونی یه زمانی منم مثل تو دل نازک بودم وقتی یکی رو میدیدم یه ذره حالش بده دلم میسوخت و اشکم در میومد ولی زمانه کاری کرد که اشک چشمام خشک بشه... ولی یه چیزی رو بدون شاید اگه تو نبودی حال من بهتر از اینا بود و
با صدای سام دختره خفه شد
حرفهای اولش رو خیلی خوب فهمیدم ولی جملات آخرش برام خیلی گنگ بود... چرا گفت من اگه نبودم...
حرف سام من رو از افکارم جدا کرد
_ پارمیس بس کن، امشب میام خونه باهم حرف میزنیم برو خونه پیش مامان
دختره پوزخندی زد
+ حوصله ی خونه رو ندارم...
و از اتاق زد بیرون
سام سریع گوشی که رو میز کارش بود رو برداشت و شماره ای گرفت
_ پارمیس داره از شرکت میره بیرون مواظبش باش دنبالش باش، لازم نیست نزدیکش بشی فقط دورادور حواست بهش باشه
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
بهش که دقت کردم دیدم یه بلیت بود
حالات دختره احساساتمو تحریک کرد دلم به حالات اون دختره سوخت
نمیدونم چی به سرش اومده بود ولی مشخص بود همین دورو بره سن و سال سام رو داره
دلم یه جوری شده بود انگار یکی داشت چنگش میزد لرزش تنش و مردمک چشماش نشون میداد بدجور غم داره غم توی چشاش باعث شد نفهمم کی چشمام پر شد
فشار این چند وقت و افکاری که آرامشم رو صلب کرده بود باعث شد چشمام خیص بشه و...
دیدم نگاه دختره روی چشماش خشک شد
آروم لب زد
_ تو شیرینی؟
سرم رو آروم به نشونه ب تایید تکون دادم
پوزخندی زد
_ میدونی یه زمانی منم مثل تو دل نازک بودم وقتی یکی رو میدیدم یه ذره حالش بده دلم میسوخت و اشکم در میومد ولی زمانه کاری کرد که اشک چشمام خشک بشه... ولی یه چیزی رو بدون شاید اگه تو نبودی حال من بهتر از اینا بود و
با صدای سام دختره خفه شد
حرفهای اولش رو خیلی خوب فهمیدم ولی جملات آخرش برام خیلی گنگ بود... چرا گفت من اگه نبودم...
حرف سام من رو از افکارم جدا کرد
_ پارمیس بس کن، امشب میام خونه باهم حرف میزنیم برو خونه پیش مامان
دختره پوزخندی زد
+ حوصله ی خونه رو ندارم...
و از اتاق زد بیرون
سام سریع گوشی که رو میز کارش بود رو برداشت و شماره ای گرفت
_ پارمیس داره از شرکت میره بیرون مواظبش باش دنبالش باش، لازم نیست نزدیکش بشی فقط دورادور حواست بهش باشه
۴.۵k
۰۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.