Part180
#Part180
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
به خاطر ضعفی که تو وجودم بود گریه ام گرفت و با بغض شروع کردم به حرف زدن که لحظه به لحظه صدام بالا و بالا تر رفت
+ لعنتی !
یکی کوبیدم تخت سینش
+ چرا این کار رو میکنی چرا ؟ چرا درگیرم کردی؟ چرا تو انقدر خود خواهی، متنفرم از خودخواهیت از کارهایی که انجام میدی از اینکه داری کاری میکنی کور کورانه وارد زندگیت بشم و قبولت کنم ، لعنتی منم باید تصمیم بگیرم منم زندگی دارم منم قدرت انتخاب دارم، چرا باهام بازی میکنی؟ چرا انقدر فقط خودت برات مهمه هاا؟ تو یه عوضی خودخواهی! چرا من سام؟ چرا دست گذاشتی رو زندگی من بدخت...
با دادی که زد خفه شدم و با چشم های اشکی بهش زل زدم
_ من خودخواهم ها من خودخواهم؟
با ترس بهش زل زدم که یهو دستم رو کشید
از دفترش خارج شدیم
همه با تعجب نگامون میکردند
سام اصلاً براش مهم نبود همه چه جوری دارند نگامون میکنند
کم کم رسیدیم به ماشین که پرتم کرد داخل ماشین که یاسمن با سرعت خودش رو بهمون رسوند
یه مردی هم همراهش بود که ندیده بودمش
سریع به سام رسید و قبل از سوار شدنش یاسمن بازوش رو گرفت
_ سام داری چیکار میکنی؟
پوزخندی زد
_ هیچی میخوام برم به شیرین نشون بدم که من چقدر آدم خودخواهیم
یاسمن گنگ نگاش کرد که سام بازوش رو از حصار دستای یاسمن کشید بیرون و سوار ماشین شد
نمیدونستم که باید چیکار کنم ولی مثل همیشه از اخم و عصبانیت مرد ترسناک ترسیدم
آره وقتی عصبانی میشد یاد ترسناک بودنش میوفتادم
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
به خاطر ضعفی که تو وجودم بود گریه ام گرفت و با بغض شروع کردم به حرف زدن که لحظه به لحظه صدام بالا و بالا تر رفت
+ لعنتی !
یکی کوبیدم تخت سینش
+ چرا این کار رو میکنی چرا ؟ چرا درگیرم کردی؟ چرا تو انقدر خود خواهی، متنفرم از خودخواهیت از کارهایی که انجام میدی از اینکه داری کاری میکنی کور کورانه وارد زندگیت بشم و قبولت کنم ، لعنتی منم باید تصمیم بگیرم منم زندگی دارم منم قدرت انتخاب دارم، چرا باهام بازی میکنی؟ چرا انقدر فقط خودت برات مهمه هاا؟ تو یه عوضی خودخواهی! چرا من سام؟ چرا دست گذاشتی رو زندگی من بدخت...
با دادی که زد خفه شدم و با چشم های اشکی بهش زل زدم
_ من خودخواهم ها من خودخواهم؟
با ترس بهش زل زدم که یهو دستم رو کشید
از دفترش خارج شدیم
همه با تعجب نگامون میکردند
سام اصلاً براش مهم نبود همه چه جوری دارند نگامون میکنند
کم کم رسیدیم به ماشین که پرتم کرد داخل ماشین که یاسمن با سرعت خودش رو بهمون رسوند
یه مردی هم همراهش بود که ندیده بودمش
سریع به سام رسید و قبل از سوار شدنش یاسمن بازوش رو گرفت
_ سام داری چیکار میکنی؟
پوزخندی زد
_ هیچی میخوام برم به شیرین نشون بدم که من چقدر آدم خودخواهیم
یاسمن گنگ نگاش کرد که سام بازوش رو از حصار دستای یاسمن کشید بیرون و سوار ماشین شد
نمیدونستم که باید چیکار کنم ولی مثل همیشه از اخم و عصبانیت مرد ترسناک ترسیدم
آره وقتی عصبانی میشد یاد ترسناک بودنش میوفتادم
۱.۹k
۰۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.