پیری برای جمعی سخن میراند.لطیفه ای برای حضار تعریف کرد هم
پیری برای جمعی سخن میراند.لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنیداو لبخندی زد و گفت:وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.
۲۲۵
۱۱ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.