Part253
#Part253
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
دستم رو توی دستاش گذاشتم
خودمون رو جمع و جور کردیم تا کسی نفهمه گریه کردیم
از شرکت اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم
سام به سمتی رفت که خیلی برام گنگ بود مکانی که داشت میرفت
لحظه به لحظه که تابلوها رو میدیدم که داریم کجا میریم نفسم سنگین میشد
نمیخواستم حتی از سام بپرسم که داریم درست میریم!
.........
صدای گریه هایی کل منطقه رو با زجری که تو هر حق حقش مشخص بود به لرزه انداخته بود
نمیتونستم قدم بردارم و شاهد زجر کشیدن این دختر بشم صدای بغض دارش و درد و دلی که داشت میکرد اتیشم زد
_ میدونی ، کاش من از رویاهام هیچ وقت برای تو نمیگفتم، از ماشین های آنچنانی از خونه های ویلایی از سفرهای خارجی، کاش نمیگفتم ! اگه نمی گفتم شاید هنوز بودی ، هنوز کنارم بودی
داد زد با حق حق با صدایی که زجری که میکشید توش بیداد میکرد
_ دلم برات تنگ شده لعنتی، خیلی دلم برات تنگ شده، الان خوشحالی که دارم عذاب میکشم؟ الان دلت خنک شد که بعد از خیانت تو رفتم با پسرای دیگه بودم، الان انتقامت رو گرفتی، تو خلوتم تو همه جا میبینمت باهات حرف میزنم ، بغلت میکنم، میبوسمت، همه میگن دیوونه شدم، خوشحالی الاناز نظر همه یه دییونم؟
یه زن افسرده! میدونی همیشه توی سام تو رو میدیدم اون ابهت تو، خونسردیت، اون حمایتگریت ولی میدونی تفاوت اون با تو چیه، اون از تو یه مرحله بالاتره ، اون از تو خیلی مرد تره... میدونی چرا؟ چون اون هیچ وقت زنی که عاشقشه رو تو خطر ننداخت ، میدونی تو رفتی ولی سام رو که داشتم نه! ولی فهمیدم اون که تو نیست اون مال یکی دیگست، چی میشد تو هم منو وارد این بازی نمی کردی.... الان ببین، همه چی داریم همه ی اونایی که تو میخواستی، بهترین ماشین ها، خونه ها بهتربن امکانات ولی تو میستی یاس، تو نیستی عشق من، لعنتی هنوز عشقی هنوز هم یاد لمس دستات تمام تنم رو به اتیش میکشه.....هنوز هم عشقت دلم رو به تپش میاره، میشه منم بیام پیشت؟
#Part254
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
دستش رو روی سنگ قبر سفید کشید
_من تو رو بخشیدم به خدا، تو هم میشه من رو ببخشی آقایی؟ میشه بیام پیشت؟
میشه بگی بهشون منم بیارن پیشت؟....
آخ یاس قلبم داره در میاد کجایی ببینی اونی که خودت رو انداختی تو اتیش الان داره از دوریت اب میشه لعنتی ٣ ساله نیستی یاس میدونم نمیتونی برگردی ولی حداقل بزار منم بیام ، به خدا من جرات خودکشی ندارم تورو خدا یه جوری منم ببر پیش خدودت،... یاس تو رو خدا
تمام قبرستان صدای زجه های این دختر جوون بود ، به خودم اومدم دیدم تمام صورتم خیسه خودم رو انداختم تو بغل سام
_ سام چی شد؟ چرا تنهاش گذاشت؟
❌ سه سال قبل❌
_ سام باید چی کار کنیم؟
+ نمیدونم یاسمن، نمیدونم از پارمیس و امیر خان خبری نشد؟
_ سام میترسم بتونند رد پول ها رو بزنند
کلافه بلند شدم
+ نه اون کار رو نمیتونند بکنند
_ مطمئنی؟
+ آره مطمئنم نگران نباش فقط میترسم بفهمند نفوذی یاسر بوده
به مانیتور هایی که دورمون بود نگاهی انداختم
هر جا که یاسر با دار و دسته ی اون یارو میرفتند رو هک میکردم ولی جایی که الان رفته بودند رو نمیتونستم ببینم فقط از طریق دوربین گوشی افراد میتونستم چون هیچ دوربین امنیتی ثابتی نداشت
به طور خیلی نا واضح اطراف رو می دیدم
سه هفته بود انگار رو اتیش بودیم،
هر کدوم یه جایی بودیم
امیر خان قول داده بود از تمام نفوذ خودش استفاده میکنه
#Part255
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
تا اینکه
برگردند ایران، پوف من احمق تازه فهمیده بود
امیر خان یه ارتشی قدیمی بود و البته با این مردک عوضی یه خورده حساب داشت
کل نیروهای امنیتی ایران دنبال اون مرد بودند که اختلاص رو انجام داده بود
تقریباً یک هفته بود متوجه شده بود پولش به مقصد نرسیده
داشت دیوونه میشد
نمیذاشت کسی از افراد حتی تکون بخوردن
تو روستایی نزدیک مرز ترکیه گیر کرده بود و نمیتونست از ایران خارج بشه
_ سام اگه بفهمه کار یاسر بوده چی
متنفر بودم از این سوالهای احمقانه ی یاسمن
اون دو تا هکر و متخصص کامپیوتر
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
دستم رو توی دستاش گذاشتم
خودمون رو جمع و جور کردیم تا کسی نفهمه گریه کردیم
از شرکت اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم
سام به سمتی رفت که خیلی برام گنگ بود مکانی که داشت میرفت
لحظه به لحظه که تابلوها رو میدیدم که داریم کجا میریم نفسم سنگین میشد
نمیخواستم حتی از سام بپرسم که داریم درست میریم!
.........
صدای گریه هایی کل منطقه رو با زجری که تو هر حق حقش مشخص بود به لرزه انداخته بود
نمیتونستم قدم بردارم و شاهد زجر کشیدن این دختر بشم صدای بغض دارش و درد و دلی که داشت میکرد اتیشم زد
_ میدونی ، کاش من از رویاهام هیچ وقت برای تو نمیگفتم، از ماشین های آنچنانی از خونه های ویلایی از سفرهای خارجی، کاش نمیگفتم ! اگه نمی گفتم شاید هنوز بودی ، هنوز کنارم بودی
داد زد با حق حق با صدایی که زجری که میکشید توش بیداد میکرد
_ دلم برات تنگ شده لعنتی، خیلی دلم برات تنگ شده، الان خوشحالی که دارم عذاب میکشم؟ الان دلت خنک شد که بعد از خیانت تو رفتم با پسرای دیگه بودم، الان انتقامت رو گرفتی، تو خلوتم تو همه جا میبینمت باهات حرف میزنم ، بغلت میکنم، میبوسمت، همه میگن دیوونه شدم، خوشحالی الاناز نظر همه یه دییونم؟
یه زن افسرده! میدونی همیشه توی سام تو رو میدیدم اون ابهت تو، خونسردیت، اون حمایتگریت ولی میدونی تفاوت اون با تو چیه، اون از تو یه مرحله بالاتره ، اون از تو خیلی مرد تره... میدونی چرا؟ چون اون هیچ وقت زنی که عاشقشه رو تو خطر ننداخت ، میدونی تو رفتی ولی سام رو که داشتم نه! ولی فهمیدم اون که تو نیست اون مال یکی دیگست، چی میشد تو هم منو وارد این بازی نمی کردی.... الان ببین، همه چی داریم همه ی اونایی که تو میخواستی، بهترین ماشین ها، خونه ها بهتربن امکانات ولی تو میستی یاس، تو نیستی عشق من، لعنتی هنوز عشقی هنوز هم یاد لمس دستات تمام تنم رو به اتیش میکشه.....هنوز هم عشقت دلم رو به تپش میاره، میشه منم بیام پیشت؟
#Part254
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
دستش رو روی سنگ قبر سفید کشید
_من تو رو بخشیدم به خدا، تو هم میشه من رو ببخشی آقایی؟ میشه بیام پیشت؟
میشه بگی بهشون منم بیارن پیشت؟....
آخ یاس قلبم داره در میاد کجایی ببینی اونی که خودت رو انداختی تو اتیش الان داره از دوریت اب میشه لعنتی ٣ ساله نیستی یاس میدونم نمیتونی برگردی ولی حداقل بزار منم بیام ، به خدا من جرات خودکشی ندارم تورو خدا یه جوری منم ببر پیش خدودت،... یاس تو رو خدا
تمام قبرستان صدای زجه های این دختر جوون بود ، به خودم اومدم دیدم تمام صورتم خیسه خودم رو انداختم تو بغل سام
_ سام چی شد؟ چرا تنهاش گذاشت؟
❌ سه سال قبل❌
_ سام باید چی کار کنیم؟
+ نمیدونم یاسمن، نمیدونم از پارمیس و امیر خان خبری نشد؟
_ سام میترسم بتونند رد پول ها رو بزنند
کلافه بلند شدم
+ نه اون کار رو نمیتونند بکنند
_ مطمئنی؟
+ آره مطمئنم نگران نباش فقط میترسم بفهمند نفوذی یاسر بوده
به مانیتور هایی که دورمون بود نگاهی انداختم
هر جا که یاسر با دار و دسته ی اون یارو میرفتند رو هک میکردم ولی جایی که الان رفته بودند رو نمیتونستم ببینم فقط از طریق دوربین گوشی افراد میتونستم چون هیچ دوربین امنیتی ثابتی نداشت
به طور خیلی نا واضح اطراف رو می دیدم
سه هفته بود انگار رو اتیش بودیم،
هر کدوم یه جایی بودیم
امیر خان قول داده بود از تمام نفوذ خودش استفاده میکنه
#Part255
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
تا اینکه
برگردند ایران، پوف من احمق تازه فهمیده بود
امیر خان یه ارتشی قدیمی بود و البته با این مردک عوضی یه خورده حساب داشت
کل نیروهای امنیتی ایران دنبال اون مرد بودند که اختلاص رو انجام داده بود
تقریباً یک هفته بود متوجه شده بود پولش به مقصد نرسیده
داشت دیوونه میشد
نمیذاشت کسی از افراد حتی تکون بخوردن
تو روستایی نزدیک مرز ترکیه گیر کرده بود و نمیتونست از ایران خارج بشه
_ سام اگه بفهمه کار یاسر بوده چی
متنفر بودم از این سوالهای احمقانه ی یاسمن
اون دو تا هکر و متخصص کامپیوتر
۳۹.۴k
۰۹ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.