نفس کشیدی و کار بهار یکسره شد ، تو مصر بودی و چشمان شهر ق
نفس کشیدی و کار بهار یکسره شد ، تو مصر بودی و چشمان شهر قاهره شد / از ابتدای جهان نقشه ها مسطح بود ، زمین به دور تو چرخید ناگهان کره شد / دل کسی که از اول نبود در تب و تاب ، تو آمدی به زمین ابتدای دلهره شد / زبان شعر کهن بود و عصر عصر حجر ، تو لب زدی به زبان و غزل محاوره شد / وسط نشستی و دنیا به دور تو چرخید ، کمان تو سبب اختراع دایره شد / همینکه لب به سخن باز کردی و بستی ، شروع ساخت صد ها هزار پنجره شد / تو معجزه ای درست مثل چوب بر کف نیل ، حسود بود کسی که پس از تو ساحره شد / و رشت شهرت باران گرفت وقتی که ، تو اشک ریختی و گونه هایت سرسره شد / و برگزیده شدم بین این همه شاعر ، همینکه چشم قشنگت دبیر کنگره شد .
۱.۳k
۱۴ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.