Part 61
#Part_61
گلی دستمو ول کرد و گفت
_بالا بگیرش چرک و خون ازش نیاد. الان برمی گردم
و با عجله از اتاق بیرون رفت
با چندش و کمی وحشت به دستم نگاه می کردم
اینم شانس قشنگ من. نکنه بعدا انگشتم قطع شه؟
با فکر اینکه نکنه عفونتش به خونم بزنه و بمیرم لبمو گازگرفتم
_اههه تف تو این شانس
گلی دوباره وارد سرویس شد
_انقدر غر نزن و دستتو ثابت بگیر
بلافاصله بتادینا رو ردی دستم چپه کرد که از سوزشش جیغ بلندی کشیدم و زیرگریه زدم
گلی محکم دستمو نگه داشت و با گاز و بتادین مشغول شستشوش شد
_گلی میسوزه نکن آیی گلی بسه
بی توجه به جیغ و داد های من دستمو پانسمان کرد و با باند محکمی روشو بست
_چقدر وول می خوری دختر. تموم شد دیگه
لباس های کنار در رو برداشت و گفت
_اینارو هم خودم میشورم. تا چند روز دست به آب نمیزنی
با هق هق سری تکون دادم که دوباره از اتاق بیرون رفت و با یه لیوان آب قند برگشت
_بیا اینو بخور رنگت مثل گچ شده
#Part_62
روی تخت نشستم و ذره ذره اب قندمو مزه کردم
گلی لباس ها رو زیر بغلش زد وگفت
_مراقب خودت باش. یه امشب خودتو به کشتن نده تا فردا
با حرص گفتم
_مگه تقصیر من بود؟ اون غول بی شاخ و دم مجبورم کرد کل کار های خونه رو انجام بدم
ازش متنفرم مرتیکه ایکبیر...
با صدای هیراد رسما لال شدم
_خوب حالا اگه گلی خانم لطف کنه بره بیرون ؛ این مرتیکه غول ایکبیری باهات کارداره
با التماس به گلاره نگاه کردم. هیراد دوباره گفت
_گلاره میری یا بچه ها رو صدا بزنم که ببرنت؟
گلی گفت
_باشه باشه اقا میرم. فقط کاری به دلارام نداشته باشین منظوری نداشت
هیراد باحرص گفت
_تو زبون اونی؟گفتم بیرون
گلاره که از در بیرون رفت هیراد در رو قفل کرد و سمتم اومد
مسخ شده فقط نگاهش می کردم و انگار توی شوک بودم
به یه قدمیم که رسید خم شد و تو یه سانتی صورتم غرید
_میخوام امشب تا صبح همین حرفاتو تکرار کنی. ببینم چی عایدت میشه
و بلافاصله بعد از گفتن حرفش کمربندشو باز کرد...
#Part_63
بازومو توی دستش گرفت
جیغی زدم
_بهم دست نزن
روی زمین پرتم کرد و گفت
_چموش بازی دربیاری آدمت میکنم
و اولین ضربه کمربندشو روی بدنم فرو اورد
سوزش بدی توی کمرم پیچید و جیغ دیگه ای کشیدم
صدای گلاره از پشت در میومد
_اقا هیراد ببخشیدش بچگی کرده. اقاهیراد باز کن درو
ولی هیراد اهمیت نمیداد و به ضربه هاش ادامه میداد
از درد لبمو گازگرفته بودم و به خودم میپیچیدم
نمیدونم چقرر گذشته بود که دست از زدنم برداشت و کمربندشو روی زمین پرت کرد
طولی نکشید که نفسای داغشو روی گردنم حس کردم
باصدای بمی گفت
_خب حالا قسمت اصلی تنبیهت..
#Part_64
گازی از گردنم گرفت که ناله ای کردم
دستمو سمت جیبم بردم تا چاقوی کوچکمو بردارم
لحظات آخر زندگیم فقط به بابا فکر میکردم
فقط ازش می خواستم که کمکم کنه تا راحت تمومش کنم
دستم که به جیبم رسید هیراد وزنشو روم انداخت و دست هامو بالا برد
درد بدنم کم بود وزن هیراد هم بهش اضافه شد
درحالت عادی هم زورم نمیرسید که دست هام رو ازاد کنم چه برسه به الان که نای تکون خوردنم نداشتم
دست دیگش که سمت شلوارم رفت دیگه فاتحمو خوندم
با ناله گفتم
_هیراد خواهش میکنم.جون هرکی دوست داری... هیراد
با بردن اسمش لحظه ای دست از بوسیدن گردنم برداشت ولی دوباره به کارش ادامه داد
تقریبا نا امید شده بودم که صدای ضربه های محکمی که به در میخورد باعث شد هیراد از روم بلند شه
غلطی زدم و گوشه ای توی خودم جمع شدم
ضربه ی بعدی که به در خورد باعث شد قفل در بشکنه و قامت هومن پدیدار بشه
#Part_65
با بی حالی بهش نگاه کردم
با دیدن من توی اون وضعیت با عصبانیت سمت هیراد رفت و یقشو گرفت
و قبل ازاینکه هیراد بتونه کاری کنه به دیوار پشت سرش کوبید
_چه مرگته هیراد؟ اینه اون هیرادی که من میشناختم لعنتی
اشاره ای به من کرد و دوباره داد زد
_تقصیر این دختر چیه؟ ها؟ چیکارت کرده که اینکارو باهاش میکنی
هیراد هم متقابلا یقه هومن رو گرفت و داد زد
_من چه گناهی داشتم؟ بگو من چه گناهی داشتم لعنتی؟
سر از حرف هاشون درنمیاوردم. منظور هیراد چی بود
هرچی که بود برام مهم نبود
. فقط می خواستم زودتر از اونجا دور شم
غلطی زدم و خواستم ازجام بلند شم که پهلوم تیر کشید
اخ بلندی گفتم که توجه هومن بهم جلب شد
یقه شو از دست هیراد ازاد کرد و سمتم اومد
با دیدن پهلوم ناباور رو به هیراد کرد
_چکارش کردی هیراد...
نفس هام تند شده بود و تصاویر روبروم تار که..
#Part_66
که حس کردم توی آغوشی فرو رفتم
بوی ادکلن تلخش منو یاد اولین بار که هیراد رو دیدم. شروع کابوس زندگیم
ولی مطمئن بودم کسی که بغلم کرده هیراد نیست و هومنه.
ولی ته دلم می خواست هیراد اینکارو کرده باشه
اون مقصر این حال من بود و کاش ذره ای حس عذاب وجدان داشت که خودش به دادم برسه
با نامفهوم شدن صداهای اطرافم دیگه چیز
گلی دستمو ول کرد و گفت
_بالا بگیرش چرک و خون ازش نیاد. الان برمی گردم
و با عجله از اتاق بیرون رفت
با چندش و کمی وحشت به دستم نگاه می کردم
اینم شانس قشنگ من. نکنه بعدا انگشتم قطع شه؟
با فکر اینکه نکنه عفونتش به خونم بزنه و بمیرم لبمو گازگرفتم
_اههه تف تو این شانس
گلی دوباره وارد سرویس شد
_انقدر غر نزن و دستتو ثابت بگیر
بلافاصله بتادینا رو ردی دستم چپه کرد که از سوزشش جیغ بلندی کشیدم و زیرگریه زدم
گلی محکم دستمو نگه داشت و با گاز و بتادین مشغول شستشوش شد
_گلی میسوزه نکن آیی گلی بسه
بی توجه به جیغ و داد های من دستمو پانسمان کرد و با باند محکمی روشو بست
_چقدر وول می خوری دختر. تموم شد دیگه
لباس های کنار در رو برداشت و گفت
_اینارو هم خودم میشورم. تا چند روز دست به آب نمیزنی
با هق هق سری تکون دادم که دوباره از اتاق بیرون رفت و با یه لیوان آب قند برگشت
_بیا اینو بخور رنگت مثل گچ شده
#Part_62
روی تخت نشستم و ذره ذره اب قندمو مزه کردم
گلی لباس ها رو زیر بغلش زد وگفت
_مراقب خودت باش. یه امشب خودتو به کشتن نده تا فردا
با حرص گفتم
_مگه تقصیر من بود؟ اون غول بی شاخ و دم مجبورم کرد کل کار های خونه رو انجام بدم
ازش متنفرم مرتیکه ایکبیر...
با صدای هیراد رسما لال شدم
_خوب حالا اگه گلی خانم لطف کنه بره بیرون ؛ این مرتیکه غول ایکبیری باهات کارداره
با التماس به گلاره نگاه کردم. هیراد دوباره گفت
_گلاره میری یا بچه ها رو صدا بزنم که ببرنت؟
گلی گفت
_باشه باشه اقا میرم. فقط کاری به دلارام نداشته باشین منظوری نداشت
هیراد باحرص گفت
_تو زبون اونی؟گفتم بیرون
گلاره که از در بیرون رفت هیراد در رو قفل کرد و سمتم اومد
مسخ شده فقط نگاهش می کردم و انگار توی شوک بودم
به یه قدمیم که رسید خم شد و تو یه سانتی صورتم غرید
_میخوام امشب تا صبح همین حرفاتو تکرار کنی. ببینم چی عایدت میشه
و بلافاصله بعد از گفتن حرفش کمربندشو باز کرد...
#Part_63
بازومو توی دستش گرفت
جیغی زدم
_بهم دست نزن
روی زمین پرتم کرد و گفت
_چموش بازی دربیاری آدمت میکنم
و اولین ضربه کمربندشو روی بدنم فرو اورد
سوزش بدی توی کمرم پیچید و جیغ دیگه ای کشیدم
صدای گلاره از پشت در میومد
_اقا هیراد ببخشیدش بچگی کرده. اقاهیراد باز کن درو
ولی هیراد اهمیت نمیداد و به ضربه هاش ادامه میداد
از درد لبمو گازگرفته بودم و به خودم میپیچیدم
نمیدونم چقرر گذشته بود که دست از زدنم برداشت و کمربندشو روی زمین پرت کرد
طولی نکشید که نفسای داغشو روی گردنم حس کردم
باصدای بمی گفت
_خب حالا قسمت اصلی تنبیهت..
#Part_64
گازی از گردنم گرفت که ناله ای کردم
دستمو سمت جیبم بردم تا چاقوی کوچکمو بردارم
لحظات آخر زندگیم فقط به بابا فکر میکردم
فقط ازش می خواستم که کمکم کنه تا راحت تمومش کنم
دستم که به جیبم رسید هیراد وزنشو روم انداخت و دست هامو بالا برد
درد بدنم کم بود وزن هیراد هم بهش اضافه شد
درحالت عادی هم زورم نمیرسید که دست هام رو ازاد کنم چه برسه به الان که نای تکون خوردنم نداشتم
دست دیگش که سمت شلوارم رفت دیگه فاتحمو خوندم
با ناله گفتم
_هیراد خواهش میکنم.جون هرکی دوست داری... هیراد
با بردن اسمش لحظه ای دست از بوسیدن گردنم برداشت ولی دوباره به کارش ادامه داد
تقریبا نا امید شده بودم که صدای ضربه های محکمی که به در میخورد باعث شد هیراد از روم بلند شه
غلطی زدم و گوشه ای توی خودم جمع شدم
ضربه ی بعدی که به در خورد باعث شد قفل در بشکنه و قامت هومن پدیدار بشه
#Part_65
با بی حالی بهش نگاه کردم
با دیدن من توی اون وضعیت با عصبانیت سمت هیراد رفت و یقشو گرفت
و قبل ازاینکه هیراد بتونه کاری کنه به دیوار پشت سرش کوبید
_چه مرگته هیراد؟ اینه اون هیرادی که من میشناختم لعنتی
اشاره ای به من کرد و دوباره داد زد
_تقصیر این دختر چیه؟ ها؟ چیکارت کرده که اینکارو باهاش میکنی
هیراد هم متقابلا یقه هومن رو گرفت و داد زد
_من چه گناهی داشتم؟ بگو من چه گناهی داشتم لعنتی؟
سر از حرف هاشون درنمیاوردم. منظور هیراد چی بود
هرچی که بود برام مهم نبود
. فقط می خواستم زودتر از اونجا دور شم
غلطی زدم و خواستم ازجام بلند شم که پهلوم تیر کشید
اخ بلندی گفتم که توجه هومن بهم جلب شد
یقه شو از دست هیراد ازاد کرد و سمتم اومد
با دیدن پهلوم ناباور رو به هیراد کرد
_چکارش کردی هیراد...
نفس هام تند شده بود و تصاویر روبروم تار که..
#Part_66
که حس کردم توی آغوشی فرو رفتم
بوی ادکلن تلخش منو یاد اولین بار که هیراد رو دیدم. شروع کابوس زندگیم
ولی مطمئن بودم کسی که بغلم کرده هیراد نیست و هومنه.
ولی ته دلم می خواست هیراد اینکارو کرده باشه
اون مقصر این حال من بود و کاش ذره ای حس عذاب وجدان داشت که خودش به دادم برسه
با نامفهوم شدن صداهای اطرافم دیگه چیز
۱۱۰.۱k
۰۶ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.