تو هم دردِ مرا تسکین نخواهی داد؛ می دانم
تو هم دردِ مرا تسکین نخواهی داد؛ می دانم
فقط آرامشم را می دهی بر باد؛ می دانم
علی رغمِ تمامِ لحظه هایِ آشناییمان
تو هم روزی نخواهی کرد از من یاد؛ می دانم
وَ حتی می رسد روزی که وقتی صحبت از من شد
تو خواهی گفت: "از آن دیوانه دل، فریاد!" می دانم
مَرنج از گفته های من؛ که من این زود رنجی را
برای کاملی مانندِ تو؛ ایراد می دانم
دو دل هستم من امّا راهِ حلِّ مشکلِ خود را
"به دریا دل زدن" یا "هرچه بادا باد" می دانم...
فقط آرامشم را می دهی بر باد؛ می دانم
علی رغمِ تمامِ لحظه هایِ آشناییمان
تو هم روزی نخواهی کرد از من یاد؛ می دانم
وَ حتی می رسد روزی که وقتی صحبت از من شد
تو خواهی گفت: "از آن دیوانه دل، فریاد!" می دانم
مَرنج از گفته های من؛ که من این زود رنجی را
برای کاملی مانندِ تو؛ ایراد می دانم
دو دل هستم من امّا راهِ حلِّ مشکلِ خود را
"به دریا دل زدن" یا "هرچه بادا باد" می دانم...
۱.۸k
۱۵ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.