در شب یلدای عشقت شب نشین باده ام..خسته از دلتنگی ات با جا
در شب یلدای عشقت شب نشین باده ام..خسته از دلتنگیات با جان ها جان داده ام ...نیستی هر لحظه اما با منی در شعر من..با خیالت مست در آغوش غم افتاده ام .....ای مهربانم سلام....مدت هاست آسمانت را با من تقسیم کرده ای که هر بار که به آن نگاه می کنم یاد پاکی سرشار وجود تو بیفتم و سعی کنم هم چون تو پاک باشم. مدت هاست زمینت را با من تقسیم کرده ای که هر بار که به گردش آن فکر می کنم یاد کوچک بودن خودم در مقابل تو بیفتم و آب هایت را که مرا یاد حرف های زلال تو می اندازد "نازنینم من بی تو هیچم " همه چیز تویی و یاد تو....تو مرا یاری کنی به امید توست که سر از خاک برمی کشم و قدم بر خاک می نهم...خدای من راه من بی تو ...به بی راهه می کشد مرا دریاب در قلبم دردی است به ژرفای ابدیت که درمانش تنها تویی...سلام و صبح سه شنبه شما خوش قلبانم بخیر..در تلاطم زندگی وسرگردانی هر موجی مارا به صخره ای می سپارد .روح عاشقانه ی ما از آن توست پس دست هایمان را دریاب..گل بی خار صدا کن.که مست بوی توایم و بی تو در ناکجای ذلت اسیر.. شنیده ام تو کوچکترین نجواها را هم شنیده ای پس به فریادمان برس.. شیدایی تو را دستمایه خود کرده ایم بر این دار و ندارهای کوچک عشقت آن چنان بیفزا که از هرم نفس هایمان بسوزیم و باز شیدایی از سر گیریم تا روزی که از ما جز تو هیچ نباشد ...
۲.۸k
۲۱ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.