نِشِست جلوم زُل زد به چشمام،گفت: این مژه ها حکمِ زندان دا

نِشِست جلوم زُل زد به چشمام،گفت: این مژه ها حکمِ زندان دارن برا ما خانوم جان...
زندان بانمونم که شما، ماام حبسِ ابد خورده بهمون یه عمره در بندیم...
خنده ام گرفت از این عاشقانه های یواشکیش...!
من بهش میگفتم یواشکی چون مختصِ خلوتِ دو نفره مون بود!
با سر انگشتام آروم کشیدم رو تاجِ اَبرو هاش و گفتم: کم زبون بریز آقاجان...
دستامو گرفت یه بوسه طولانی زد بهشون بعد گفت: اینا زبون نیست!!!
حرفِ....حرفِ دل...!
میگم دلیه؛ چون از عشق میاد، از عشقی که من بهت دارم...
نشونه اشم همین چشما!!!همین مژه ها!!!
ببین؛ مثلِ همین حالا که پِلک میزنی!
آخ اگه بدونی چه عشقی میکنم من با اینا..!زندگیه اصلا بخدا...
به روش نمیارما ولی خودم که میدونم ؛اینجور موقع ها قند میسابن تو دلم..!
میگم آقا ما زبونمون کوتاه؛
شما ام نقطه ضعفِ ما خوب اومده دستتا..!
یه نفسِ عمیق میکشه، میگه ای جاااان بویِ عشق میاد..!
دلم پَر میزنه برا آغوشش...
ذهنمو میخونه؛
دستاشو باز میکنه برام، میگه بزار بوش به تنمون بمونه...!

#مریم_گلمحمدی


💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg