پارت-دهم
#پارت-دهم
ترمه
وقتی رفتم خونه ساعت ۹ بود مثل اینکه مهمون داشتیم ..... از کفشا فهمیدم دایی رضا اومده
دایی رضا ی پسر داره به اسم کیارش همیشه برای شیطنت کاسمون زیر نیم کاسه اس
رفتم داخل خونه مثل اینکه کیارش کَپَر بود
+سلام خوبید
و پریدم بغل دایی رضا : سلام دخترم خوبی
زندایی - دختر مگه خودت ناموس نداری به ناموس مردم اویزون میشی
+چرا دارم ولی نیستش اصلا نمیشناسمش
کیارش - خداروشکر که این زبون رو داری مگرنه باید با زبون اشاره حرف میزدی
+ دلت میخواد خرم بشی سوارت بشم
کیارش - من خربزه بخورم بخوام خرسواری بدم
+ اونکه بله
بابا- دخترم برو لباستو عوض کن بیا
+ چشم بابا
رفتم داخل اتاق لباسم رو عوض کردم و رفتم داخل اشپزخونه پیش مامان تا بهش کمک کنم
+ سلام مامان کمک نمی خوای
مامان - نه دخترم کاری نیست برو یکم استراحت کن برای شام صدات میزنم
+ نه مرسی کرسنه نیستم میرم بخوابم
مامان - هر جور راحتی.... شب بخیر
+ شب بخیر
از اشپزخونه اومدم بیرون : شب بخیر من برم بخوابم فردا کلاس دارم
دایی - برو عزیزم شبت بخیر
بعد رفتم اتاقم و گوشیمو برداشتم و خودمو پرت کردم رو تخت گوشیم رو باز کردم خب خب پیام زیاد داشتم حال نداشتم بازشون کنم برای همین رفتم سراغ بازی
با ی دختر بازی میکردم اخه اسمش شبنم بود بعد از بازی بهم پیام داد
شیما - سلام عزیزم میای باهم دوست بشیم
+ سلام بله من ترمه ام تهرانی
شیما - علی کرج
+ علی ؟؟؟؟؟😲
علی - اره اسمم علیه الکی نوشتم شیما
منم نامردی نکردم زدم بلاکش کردم رفتم پیه کارم به جاش با ارمان پیام دادم
+ سلام داداشی خوبی ملیکا خوبه
بعد از چند دقیقه جواب داد
ارمان - سلام مرسی ما هم خوبیم
+ هههه عجب زنت چیشته
ارمان - نه
+ نگو که رو کاناپه خوابیدی
ارمان - خب باشه نمیگم میگم روی ی مبل راحتی درجه یک روبه روی تلویزیون خوابیدم
+ ازار زنت انداختت بیرون اوخی این همه عاشق هم بودین همین بود
ارمان - مرگ ساکت باش داره میاد
+ کی ملیکا
ارمان - اره بای
+ زن زلیل
ی پیام از کیارش برام اومد
کیارش - مثلا الان تو خوابیدی واتساپ انلاینی نه
+ اره بابا من خوابم این روحمه داره پیام میده
کیارش - گمشو بیا پایین بابام می خواد چیزی بگه
+ باش الان
رفتم پایین کنار کیارش که روی مبل دو نفره نشسته بود نشستم
کیارش- سلام بز کوچولو
+ بز عمته پشمک حاج عبد...
کیارش - اماده کمر بندا بسته بابا رفت رو مِمبر
دایی - خب میخواستم بگم که
کیارش شد بند ناف پرید وسط: بفرما حاج آقا گوش میدیم
دایی - می خواستم بگم که یکشنبه ی جشن تولد می خوایم برای آقا جون بگیریم شما هم بیایید برای تولد سپهر جان ( بابا) به پدر و مادر هم بگو تشریف بیارن خوشحال میشیم
کیارش خم شود و در گوشم گفت - یعنی عاشق بابامم که میره رو ممبر برای دو تا تیکه کلام حالا برای خواستگاری کیوان نبودی من که داشتم از خنده میمردم
دایی - اخه کارشو مگه من دارم برای دیوار می نالم که تو داری با ترمه حرف میزنی
کیارش - نفرمایید پدر جان شما تاج سره دیو و دلبری
+ دایی تو که داشتی با بابا حرف میزدی نه دیوار بعد نالیدن که شما نمی نالین
دایی - زهرمار
دستمو بالا اوردم و کمی بلند داد زدم : حاج آقا حاج آقا چرا فهش میدی بچه مردم یاد میگیره
دایی - برو به عمت بگو حاج آقا
بابا - چکار به خواهر من داری بدبخت تنش الان تو رخت خواب میلرزه
کیارش - عمو شما از کجا میدونین الان خوابه
با صدای مامان از میدون اومدیم بیرون - بیایید شام
همه رفتن منم رو مبل ولو شدم ..... فردا شنبه اس باید برم خرید برای اقا جون لباس هم باید بگیرم صبح هم باید برم زبانسرا ی آقای باهام کار داره نمیدونم چه کاری فقط گفته ی معلم می خوام به زبون انگلیسی - محلی حرف بزنه همه این ها رو بهمون گفتن منم قبول کردم برم مثل اینکه برای شرکتش میخواست گفته بود این زبانسرا چون به شرکتش نزدیکه اومده اینجا تا اگه مترجمی که من باشم کلاس داشته باشم زود به کلاسم برسم از فرصت استفاده کردم وفتم خوابیدم
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و رفتم صورتو شستم بعد هم رفتم پایین ساعت ۴:۲۰ بود سریع لقمه نون پنیر گرفتم و خودم بعد لباس پوشیدم و با تاکسی رفتم زبانسرا
قبلا موضوع رو به بابا گفتم بابا هم قبول کرد
کرایه رو حساب کردم و رفتم زبانسرا .... فرممون ی مانتویه زرد و مشکی بود که ی شنل کوچیک تا روی بازو داشت که مشکی بود
زنگ زدم به درسا ببینم کجاست گفت همین الان میاد منم رفتم داخل و نشستم رو صندلی تا بیاد
درسا زبان اموز همین جا بود ی سال درس داد بعد دیگه درس نداد شاید برای مشاوره بیاد منم امروز بهش گفتم بیاد اونم گفت ی کلاس مشاوره داره حتما میاد
ی خورده موندم که دیدم از دفتر اقای ملکی رییس زبانسرا رادوین و اروین با داروی
ترمه
وقتی رفتم خونه ساعت ۹ بود مثل اینکه مهمون داشتیم ..... از کفشا فهمیدم دایی رضا اومده
دایی رضا ی پسر داره به اسم کیارش همیشه برای شیطنت کاسمون زیر نیم کاسه اس
رفتم داخل خونه مثل اینکه کیارش کَپَر بود
+سلام خوبید
و پریدم بغل دایی رضا : سلام دخترم خوبی
زندایی - دختر مگه خودت ناموس نداری به ناموس مردم اویزون میشی
+چرا دارم ولی نیستش اصلا نمیشناسمش
کیارش - خداروشکر که این زبون رو داری مگرنه باید با زبون اشاره حرف میزدی
+ دلت میخواد خرم بشی سوارت بشم
کیارش - من خربزه بخورم بخوام خرسواری بدم
+ اونکه بله
بابا- دخترم برو لباستو عوض کن بیا
+ چشم بابا
رفتم داخل اتاق لباسم رو عوض کردم و رفتم داخل اشپزخونه پیش مامان تا بهش کمک کنم
+ سلام مامان کمک نمی خوای
مامان - نه دخترم کاری نیست برو یکم استراحت کن برای شام صدات میزنم
+ نه مرسی کرسنه نیستم میرم بخوابم
مامان - هر جور راحتی.... شب بخیر
+ شب بخیر
از اشپزخونه اومدم بیرون : شب بخیر من برم بخوابم فردا کلاس دارم
دایی - برو عزیزم شبت بخیر
بعد رفتم اتاقم و گوشیمو برداشتم و خودمو پرت کردم رو تخت گوشیم رو باز کردم خب خب پیام زیاد داشتم حال نداشتم بازشون کنم برای همین رفتم سراغ بازی
با ی دختر بازی میکردم اخه اسمش شبنم بود بعد از بازی بهم پیام داد
شیما - سلام عزیزم میای باهم دوست بشیم
+ سلام بله من ترمه ام تهرانی
شیما - علی کرج
+ علی ؟؟؟؟؟😲
علی - اره اسمم علیه الکی نوشتم شیما
منم نامردی نکردم زدم بلاکش کردم رفتم پیه کارم به جاش با ارمان پیام دادم
+ سلام داداشی خوبی ملیکا خوبه
بعد از چند دقیقه جواب داد
ارمان - سلام مرسی ما هم خوبیم
+ هههه عجب زنت چیشته
ارمان - نه
+ نگو که رو کاناپه خوابیدی
ارمان - خب باشه نمیگم میگم روی ی مبل راحتی درجه یک روبه روی تلویزیون خوابیدم
+ ازار زنت انداختت بیرون اوخی این همه عاشق هم بودین همین بود
ارمان - مرگ ساکت باش داره میاد
+ کی ملیکا
ارمان - اره بای
+ زن زلیل
ی پیام از کیارش برام اومد
کیارش - مثلا الان تو خوابیدی واتساپ انلاینی نه
+ اره بابا من خوابم این روحمه داره پیام میده
کیارش - گمشو بیا پایین بابام می خواد چیزی بگه
+ باش الان
رفتم پایین کنار کیارش که روی مبل دو نفره نشسته بود نشستم
کیارش- سلام بز کوچولو
+ بز عمته پشمک حاج عبد...
کیارش - اماده کمر بندا بسته بابا رفت رو مِمبر
دایی - خب میخواستم بگم که
کیارش شد بند ناف پرید وسط: بفرما حاج آقا گوش میدیم
دایی - می خواستم بگم که یکشنبه ی جشن تولد می خوایم برای آقا جون بگیریم شما هم بیایید برای تولد سپهر جان ( بابا) به پدر و مادر هم بگو تشریف بیارن خوشحال میشیم
کیارش خم شود و در گوشم گفت - یعنی عاشق بابامم که میره رو ممبر برای دو تا تیکه کلام حالا برای خواستگاری کیوان نبودی من که داشتم از خنده میمردم
دایی - اخه کارشو مگه من دارم برای دیوار می نالم که تو داری با ترمه حرف میزنی
کیارش - نفرمایید پدر جان شما تاج سره دیو و دلبری
+ دایی تو که داشتی با بابا حرف میزدی نه دیوار بعد نالیدن که شما نمی نالین
دایی - زهرمار
دستمو بالا اوردم و کمی بلند داد زدم : حاج آقا حاج آقا چرا فهش میدی بچه مردم یاد میگیره
دایی - برو به عمت بگو حاج آقا
بابا - چکار به خواهر من داری بدبخت تنش الان تو رخت خواب میلرزه
کیارش - عمو شما از کجا میدونین الان خوابه
با صدای مامان از میدون اومدیم بیرون - بیایید شام
همه رفتن منم رو مبل ولو شدم ..... فردا شنبه اس باید برم خرید برای اقا جون لباس هم باید بگیرم صبح هم باید برم زبانسرا ی آقای باهام کار داره نمیدونم چه کاری فقط گفته ی معلم می خوام به زبون انگلیسی - محلی حرف بزنه همه این ها رو بهمون گفتن منم قبول کردم برم مثل اینکه برای شرکتش میخواست گفته بود این زبانسرا چون به شرکتش نزدیکه اومده اینجا تا اگه مترجمی که من باشم کلاس داشته باشم زود به کلاسم برسم از فرصت استفاده کردم وفتم خوابیدم
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و رفتم صورتو شستم بعد هم رفتم پایین ساعت ۴:۲۰ بود سریع لقمه نون پنیر گرفتم و خودم بعد لباس پوشیدم و با تاکسی رفتم زبانسرا
قبلا موضوع رو به بابا گفتم بابا هم قبول کرد
کرایه رو حساب کردم و رفتم زبانسرا .... فرممون ی مانتویه زرد و مشکی بود که ی شنل کوچیک تا روی بازو داشت که مشکی بود
زنگ زدم به درسا ببینم کجاست گفت همین الان میاد منم رفتم داخل و نشستم رو صندلی تا بیاد
درسا زبان اموز همین جا بود ی سال درس داد بعد دیگه درس نداد شاید برای مشاوره بیاد منم امروز بهش گفتم بیاد اونم گفت ی کلاس مشاوره داره حتما میاد
ی خورده موندم که دیدم از دفتر اقای ملکی رییس زبانسرا رادوین و اروین با داروی
۱۵.۱k
۰۲ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.