پارت شانزدهم
#پارت_شانزدهم
با استرس داشتم به پسرا نگاه میکردم و ناخون هام رو میجویدم کم کم قلبم هم در حال اومدن داخل دهنم بود اون دوتا هم دست کمی از من نداشتن
اروین هر از گاهی برگه ورق میزد و نشون اون دوتا میداد
ترمه - چی شد اروین
اروین ی نگاه به چهره های ما کرد و گفت : شما ها چتونه مثل افتاب پریت سریع رنگ عوض میکنید الان میوفتید رو دستمون
رویا - بگین ببینم چی شده
رادوین - چی شده هیچی نشده فقط چیزایی که بهتون گفتم رو یادتون نره
ادرین - الان برین اماده بشید اینقدر هم با ی حرکت ما سریع رنگ عوض نکنید
+همین بود حرفاتون شما که مارو کشتید
رادوین- تو خودت مُردنی هستی
+ یکی میزنم تو دهنت که دهنت از هر سه طرف جر بخوره
رادوین - باشه حالا توهم
بلند شدم و با رویا و ترمه رفتیم لباس بپوشیم
اروین گفته بود به مجمدی میگه ما رو برای حمل مواد اورده ولی ما نمیدونیم و اگه پرسیدن باید بگیم پسرا گفتن باهاشون بیاییم
حالا قرار بود بریم پیش مجمدی این همه استرس هم فقط بخاطر این بود که رادوین میگفت ما باید مراقب باشیم اخه مجمدی خیلی پسته
فکر کنم با قیافه های ما خیلی چشم گیر باشیم
ی لباس مشکی تا روی زانوم با ساپورت مشکی و کفش های طلای پوشیدم و ی ارایش خیلی ساده کردم قرار بود دوتا دوتا لباسامون مثل هم باشه ادرین هم ی تیپ تمام مشکی زده بود
رویا و ترمه هم اومدن سوار bmw که از قبل بهمون داده بود شدیم اروین راننده بود و ادرین هم بیخیال کنارش نشسته بود رادوینم پیش ما بود دقیقا به این ترتیب نشسته بودیم ترمه رادویم من رویا
منو رویا داخل بغل هم نشسته بودیم اخه خدا اینم ادم بود اوردی جای منو رویای بدبخت رو تنگ کرده اومده وسط نشسته داره با اروین می حرفه
دیگه شاخ شدم : اِ رادوین بشین سر جات پرسمون کردی
رادوین - تو چکار من داری
رویا - بتمرگ سر جات تا جفت پا نیومدم تو دهنت
رادوین - باشه بابا شما هم
+ با راننده ی بدبخت هم حرف نزن رانندگیش خوب نیست الان تصادف میکنیم
اروین - تو از کجا میدونی رانندگیم بده یا خوب
+ از همون جای که تو نمیدونی
اروین - الان که پیادت کردم
+ پیاده کن
اروین - شوخی ندارما
+ بزن کنار پیاده میشم
اروین زد کنار منم سریع در جلوی رویا رو باز کردم و بدون اینکه رویا پیاده بشه پریدم بیرون
اروین - بیا سوار شو دختر
بی توجه به حرفش راه افتادم
به به اخه اینم جا بود انتخاب کردی ما باهم اشنا بشیم
ماشین اومد کنارم وایساد
ادرین - درسا بیا سوار شو
+به زاینده رود بگو درست بشینه تا منم بیام
ادرین - باش بیا
رفتم سوار شدم بلاخره درست نشست
رسیدیم به کافیشاپ که پشت چندتا ساختمون بود
+اینجاست
ترمه - حتما
پیاده شدیم من کنار ادرین و ترمه پیشه اروین بود رویا هم داشت با رادوین کل کل میکرد 😂
وارد کافی شاپ شدیم
ی میز هفت نفره گوشه ی سالن بود رفتیم اونجا ی مرد تنها نشسته بود
ادرین - جناب مجمدی
مجمدی - بفرما
ادرین - از طرف اقای تهرانی اومدیم
مجمدی - شما
ادرین - ما همون چند نفری هستیم که برای کار فرستاده بودن
مجمدی با دست به صندلی ها اشاره کرد
ای خشک بشی شانس دقیقا من کنار مجمدی بودم و از اونطرف اروین کنارش بود نمیشود کاری کرد اگه جام رو با ادرین عوض میکردم شاید درست نبود
نیما - خب بفرمایید ببینم خودتون و این خانم ها رو معرفی کنید
ادرین - من ادرین تهرانی و ایشون دوست بنده درسا خانم هستن
نیما سری تکون داد و به رادوین نگاه کرد
رادوین - رادوین مهرجو و دوستم رویا خانم عزیز
و نوبتی هم باشه نوبت اروین
اروین - منم اروین صادقی و ایشون دوستم ترمه جان هستن
نیما - بله بله خب شما خانوم های عزیز میتونید برید بالا پیشه ملینا دوست دخترم تا با هم اشنا بشید
با لبخند بلند شدیم رفتیم بالا
نیما شاید چهره ی زیاد جالبی نداشت در حدی نبود اشتهامون کور شه
به طبقه ی بالای کافه رسیدیم دور ی میز چهار نفره ی دختر و ی میز دونفره ی پسر و ی دختر نشسته بودن
اون دختری که تنها نشسته بود بلند شد و اومد طرف ما
دختر - سلام من ملینا هستم
انگار نمی تونست فارسی حرف بزنه
+ سلام من درسام
رویا - سلام من رویا هستم
ترمه - سلام منم ترمه هستم
ملینا - اه پس شما دوست دخترای اون سه تا پسر هستید
+ بله
ملینا- شما خیلی زیبا هستید
+ ممنون
ملینا برگشت و روبه اون دوتا دختر و پسر گفت : ارزو بیا کامی بیا
ارزو و کامی اومدن
ارزو - چی شده
ملینا یکی یکی به ما اشاره کرد و گفت : درسا رویا و ترمه دوست دخترای همکارهای جدید
ارزو - خوشبختم من ارزو هستم
کامی - خوشبختم منم کامی هستم
با ارزو و کامی زورکی دست دادیم و حسابی حرف زدیم ملینا دختر ساده ای بود ولی اون دوتا مرموز به نظر میومدن
داشتیم با هم حرف میزدیم که صدای ادرین اومد : درسا عزیزم
با استرس داشتم به پسرا نگاه میکردم و ناخون هام رو میجویدم کم کم قلبم هم در حال اومدن داخل دهنم بود اون دوتا هم دست کمی از من نداشتن
اروین هر از گاهی برگه ورق میزد و نشون اون دوتا میداد
ترمه - چی شد اروین
اروین ی نگاه به چهره های ما کرد و گفت : شما ها چتونه مثل افتاب پریت سریع رنگ عوض میکنید الان میوفتید رو دستمون
رویا - بگین ببینم چی شده
رادوین - چی شده هیچی نشده فقط چیزایی که بهتون گفتم رو یادتون نره
ادرین - الان برین اماده بشید اینقدر هم با ی حرکت ما سریع رنگ عوض نکنید
+همین بود حرفاتون شما که مارو کشتید
رادوین- تو خودت مُردنی هستی
+ یکی میزنم تو دهنت که دهنت از هر سه طرف جر بخوره
رادوین - باشه حالا توهم
بلند شدم و با رویا و ترمه رفتیم لباس بپوشیم
اروین گفته بود به مجمدی میگه ما رو برای حمل مواد اورده ولی ما نمیدونیم و اگه پرسیدن باید بگیم پسرا گفتن باهاشون بیاییم
حالا قرار بود بریم پیش مجمدی این همه استرس هم فقط بخاطر این بود که رادوین میگفت ما باید مراقب باشیم اخه مجمدی خیلی پسته
فکر کنم با قیافه های ما خیلی چشم گیر باشیم
ی لباس مشکی تا روی زانوم با ساپورت مشکی و کفش های طلای پوشیدم و ی ارایش خیلی ساده کردم قرار بود دوتا دوتا لباسامون مثل هم باشه ادرین هم ی تیپ تمام مشکی زده بود
رویا و ترمه هم اومدن سوار bmw که از قبل بهمون داده بود شدیم اروین راننده بود و ادرین هم بیخیال کنارش نشسته بود رادوینم پیش ما بود دقیقا به این ترتیب نشسته بودیم ترمه رادویم من رویا
منو رویا داخل بغل هم نشسته بودیم اخه خدا اینم ادم بود اوردی جای منو رویای بدبخت رو تنگ کرده اومده وسط نشسته داره با اروین می حرفه
دیگه شاخ شدم : اِ رادوین بشین سر جات پرسمون کردی
رادوین - تو چکار من داری
رویا - بتمرگ سر جات تا جفت پا نیومدم تو دهنت
رادوین - باشه بابا شما هم
+ با راننده ی بدبخت هم حرف نزن رانندگیش خوب نیست الان تصادف میکنیم
اروین - تو از کجا میدونی رانندگیم بده یا خوب
+ از همون جای که تو نمیدونی
اروین - الان که پیادت کردم
+ پیاده کن
اروین - شوخی ندارما
+ بزن کنار پیاده میشم
اروین زد کنار منم سریع در جلوی رویا رو باز کردم و بدون اینکه رویا پیاده بشه پریدم بیرون
اروین - بیا سوار شو دختر
بی توجه به حرفش راه افتادم
به به اخه اینم جا بود انتخاب کردی ما باهم اشنا بشیم
ماشین اومد کنارم وایساد
ادرین - درسا بیا سوار شو
+به زاینده رود بگو درست بشینه تا منم بیام
ادرین - باش بیا
رفتم سوار شدم بلاخره درست نشست
رسیدیم به کافیشاپ که پشت چندتا ساختمون بود
+اینجاست
ترمه - حتما
پیاده شدیم من کنار ادرین و ترمه پیشه اروین بود رویا هم داشت با رادوین کل کل میکرد 😂
وارد کافی شاپ شدیم
ی میز هفت نفره گوشه ی سالن بود رفتیم اونجا ی مرد تنها نشسته بود
ادرین - جناب مجمدی
مجمدی - بفرما
ادرین - از طرف اقای تهرانی اومدیم
مجمدی - شما
ادرین - ما همون چند نفری هستیم که برای کار فرستاده بودن
مجمدی با دست به صندلی ها اشاره کرد
ای خشک بشی شانس دقیقا من کنار مجمدی بودم و از اونطرف اروین کنارش بود نمیشود کاری کرد اگه جام رو با ادرین عوض میکردم شاید درست نبود
نیما - خب بفرمایید ببینم خودتون و این خانم ها رو معرفی کنید
ادرین - من ادرین تهرانی و ایشون دوست بنده درسا خانم هستن
نیما سری تکون داد و به رادوین نگاه کرد
رادوین - رادوین مهرجو و دوستم رویا خانم عزیز
و نوبتی هم باشه نوبت اروین
اروین - منم اروین صادقی و ایشون دوستم ترمه جان هستن
نیما - بله بله خب شما خانوم های عزیز میتونید برید بالا پیشه ملینا دوست دخترم تا با هم اشنا بشید
با لبخند بلند شدیم رفتیم بالا
نیما شاید چهره ی زیاد جالبی نداشت در حدی نبود اشتهامون کور شه
به طبقه ی بالای کافه رسیدیم دور ی میز چهار نفره ی دختر و ی میز دونفره ی پسر و ی دختر نشسته بودن
اون دختری که تنها نشسته بود بلند شد و اومد طرف ما
دختر - سلام من ملینا هستم
انگار نمی تونست فارسی حرف بزنه
+ سلام من درسام
رویا - سلام من رویا هستم
ترمه - سلام منم ترمه هستم
ملینا - اه پس شما دوست دخترای اون سه تا پسر هستید
+ بله
ملینا- شما خیلی زیبا هستید
+ ممنون
ملینا برگشت و روبه اون دوتا دختر و پسر گفت : ارزو بیا کامی بیا
ارزو و کامی اومدن
ارزو - چی شده
ملینا یکی یکی به ما اشاره کرد و گفت : درسا رویا و ترمه دوست دخترای همکارهای جدید
ارزو - خوشبختم من ارزو هستم
کامی - خوشبختم منم کامی هستم
با ارزو و کامی زورکی دست دادیم و حسابی حرف زدیم ملینا دختر ساده ای بود ولی اون دوتا مرموز به نظر میومدن
داشتیم با هم حرف میزدیم که صدای ادرین اومد : درسا عزیزم
۲۶.۹k
۱۱ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.