یه سری زخما هست که دیگه درد نداره
یه سری زخما هست که دیگه درد نداره
یه سری اتفاقا هست که دیگه حساس نمیشی روشون
عادت کردی به اونا...
مثلا وقتی یه جوش میزنه تو صورتت،
اولاش ناراحتی
هی میخوای بکنیش
اذیتت میکنه
ولی بعد یه مدت کنار میای باهاش
میفهمی که بالاخره باید باهاش زندگی کرد.
یه سری دردا هست که دیگه به چشم نمیاد...
مثلا یه زندانی فقط درد ده تا شلاق اول رو میفهمه
بعد بدنش سِر میشه
و حس نمیکنه درد و سوزش ضربه ها رو
دیگه عادت شده واسش .
یه سری چیزا به مرور زمان
برای ما دیگه درد ندارن
عادت میشن
مثل کتک زدن های مادرا
مثل زمین خوردن و زخم شدن سر زانوی بچگی ها
مثل رفتن یه لعنتی که هیچ وقت نخواست
بفهمه که دوسش داری
هیچ وقت نخواست تو کنارش باشی
هیچ وقت نفهمید
دلت پیشش گیر کرده
اینا دیگه برای ماها درد نداره
ما دیگه بهشون عادت کردیم...
یه سری اتفاقا هست که دیگه حساس نمیشی روشون
عادت کردی به اونا...
مثلا وقتی یه جوش میزنه تو صورتت،
اولاش ناراحتی
هی میخوای بکنیش
اذیتت میکنه
ولی بعد یه مدت کنار میای باهاش
میفهمی که بالاخره باید باهاش زندگی کرد.
یه سری دردا هست که دیگه به چشم نمیاد...
مثلا یه زندانی فقط درد ده تا شلاق اول رو میفهمه
بعد بدنش سِر میشه
و حس نمیکنه درد و سوزش ضربه ها رو
دیگه عادت شده واسش .
یه سری چیزا به مرور زمان
برای ما دیگه درد ندارن
عادت میشن
مثل کتک زدن های مادرا
مثل زمین خوردن و زخم شدن سر زانوی بچگی ها
مثل رفتن یه لعنتی که هیچ وقت نخواست
بفهمه که دوسش داری
هیچ وقت نخواست تو کنارش باشی
هیچ وقت نفهمید
دلت پیشش گیر کرده
اینا دیگه برای ماها درد نداره
ما دیگه بهشون عادت کردیم...
۸.۶k
۲۱ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.