« از من
« از من
هیچ گریزی نیست تو را...
ای جانِ جانانم
بمان در کنار بی کسی هایم
بمان و برایم همان همه ای باش
که تنهایم نمیگذارد...
همان نفسی که به جان می نشیند
و حبس می شود در آغوشِ سینه ام
بمان و محبوس باش در این قلبِ بی پروایم
که برای با تو بودن
آبرویم را به یغما برده است
بس که بی تابانه می کوبد
می کوبد و می گوید که عشق
از دست دادنی نخواهد بود...
می کوبد و می خواند برایم
شعر عاشقی را برای تو...
ای جان دل
از من هیچ راه گریزی نخواهد بود...
( شمیم حیدری) »
هیچ گریزی نیست تو را...
ای جانِ جانانم
بمان در کنار بی کسی هایم
بمان و برایم همان همه ای باش
که تنهایم نمیگذارد...
همان نفسی که به جان می نشیند
و حبس می شود در آغوشِ سینه ام
بمان و محبوس باش در این قلبِ بی پروایم
که برای با تو بودن
آبرویم را به یغما برده است
بس که بی تابانه می کوبد
می کوبد و می گوید که عشق
از دست دادنی نخواهد بود...
می کوبد و می خواند برایم
شعر عاشقی را برای تو...
ای جان دل
از من هیچ راه گریزی نخواهد بود...
( شمیم حیدری) »
۹۱۹
۰۴ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.