پارت ۱۶*رومان اغوشت آرامش جهانست🔱
پارت ۱۶*رومان اغوشت آرامش جهانست🔱
نگاه تو رو خداااااااا
پوریا ،سینا،آرمان،سهیل ، هم زمان پریدن داخل اتاق که افتادن رو هم مرده بودیم از خنده 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅
آرمان :مرض ،چه تونه اینقدر حرف میزنین و جیغ جیغ میکنین ،اوفففففف از دست شما هااا بچه ها پاشین بریم یبار میخواستیم گانگستر بازی دربیاریما ببین چی شد 😉
ساحل :وااااای خدا مردم از خنده ،آرام چه موهای بلند و نازی داری خیلی خوشگل یه احظه نتونستم چشمم کنترل کنم که زوم نشه رو موهات
ولی محشره
سمانه :موهاشو شاید کاشته
بعد از حرفرش اومد سمتم ،موهامو گرفت تو دستش وکشید ،آخ آخ نکن موهام درد گرفتا به خدا واقعین
بعد مهرنوش گفت :جان من میزاری موهات رو شونه کنم خواهش☺
گفتم چلا التماس میکنی بیا شونش کن که از دستش خودم عاصیم ،
اومد موهامو شونه کرد ،دیدم موهام هنوز خیسه گفتم سمانه گیر سر مامان بزرگ نگرفته
در کشو کناریش باز کرد گفت بفرما ،واااااای چه گیر های خوشگلی بودن همه مدل بود
یه تل سادش که ابی بودم زدم به سرم رو به ساحل گفتم چطوره؟
ساحل :محشره ،پاشین بریم پایین که غذا امادست
گفتم بچه هااا پسرا که پایین نیستن ؟
سمانه :چرا میپرسی آرام ؟
گفتم اجی سمانه اخه میخوام اگر هستن شال بپوشم
سمانه :بابا بیخیالش اینا رفتن بیرون نیستشون
صدا مامان بزرگ میومد که صدامون میزنه👯
دخترا رفتن منم در اتاقم بستم راه افتادم سمت پله های مارپیچی سر و صدا میومد رفتم پایین آخرین پله رو هم طی کردم دیدم همه صداها خوابید 😐 صدای کسی نمیومد برگشتم پذیرای پشت به من بود دیدم همشون زوم شدن به کمرم که دیدم ای وایییییییییییییییییییییییییییی موهام نبستم وای 😲 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😰
عمه زهرا اومد طرفم
عمه زهرا :ماشا الله هزار ماشا الله چه خوشگل😳 😳 موهات
عمو محمد رضا :عالیه دخترم ،بعد رو به مامان بزرگم گفت :مامان یادت میاد داداش محمد طاها همیشه میگفت دلم دختر میخواد اونم این که موهاش بلند باشه حق کوتاه کردنشون ندارع ،😖 کجایی دادش ببینی که عزیز دردونت موهاش بلند
بعد یه کم حرف زدن و تعریف و تمجید از موهای جیگر من 😅 😳 😍 😛
بلند شدم که برم تو حیاط دلم میخواد کل حیاط رو بگردم و همه جاهاش رو ببینم
مامان بزرگ :دختر گلم چرا بلند شدی عزیزم ؟
گفتم مادر جون میخوام برم داخل حیاط من رفتم فعلا
اومدم تو حیاط ،واقعا محشره این حیاط و گل های خوش بوه و زیباش
رفتم سمت درختا و آلاچیق
آروم آروم زیر لب یه آهنگ اسپانیای با احساس خوندم و هی کمرمو اروم آروم تکون میدادم حالا میگین چجوری اسپانیایی یاد گرفتم الان میگم
موقعی که مدرسه بودم یه دیبر داشتیم که بعد ظهر هااااا کلاس داشت ،خانم کیانی فر اون به من اسپانیایی یاد داد ،
یه روز که کلاس گذاشه بودن من ثبت نام نکرد بودم گفت چرا ثبت نام نکردی گفتم نمی تونم گفت چرا داستان زندگیمو تعریف کردم براش اونم گفت بیا اشکالی نداره پول کلاس رو نمیخواد بدی من قبول نمیکردم چون دوست نداشتمم بهم ترحم کنن ولی با خواهشاش قبول کردم
و از اون روز به بعد دوساعت بیشتر میموندم و نشونم میداد واقعا سخت بود واقعا
El amor
No sólo son palabras que se dicen al azar
Por un momento y sin pensar
Son esas otras cosas que se sienten sin hablar
Al sonreír, al abrazar
El amor
El amor
A veces nunca llega porque pasa sin llamar
Se va buscando a quién amar
A veces, cuando llega llega tarde, porque ya
Hay alguien más en su lugar
El amor
El amor
No sabe de fronteras, de distancias
نگاه تو رو خداااااااا
پوریا ،سینا،آرمان،سهیل ، هم زمان پریدن داخل اتاق که افتادن رو هم مرده بودیم از خنده 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅 😅
آرمان :مرض ،چه تونه اینقدر حرف میزنین و جیغ جیغ میکنین ،اوفففففف از دست شما هااا بچه ها پاشین بریم یبار میخواستیم گانگستر بازی دربیاریما ببین چی شد 😉
ساحل :وااااای خدا مردم از خنده ،آرام چه موهای بلند و نازی داری خیلی خوشگل یه احظه نتونستم چشمم کنترل کنم که زوم نشه رو موهات
ولی محشره
سمانه :موهاشو شاید کاشته
بعد از حرفرش اومد سمتم ،موهامو گرفت تو دستش وکشید ،آخ آخ نکن موهام درد گرفتا به خدا واقعین
بعد مهرنوش گفت :جان من میزاری موهات رو شونه کنم خواهش☺
گفتم چلا التماس میکنی بیا شونش کن که از دستش خودم عاصیم ،
اومد موهامو شونه کرد ،دیدم موهام هنوز خیسه گفتم سمانه گیر سر مامان بزرگ نگرفته
در کشو کناریش باز کرد گفت بفرما ،واااااای چه گیر های خوشگلی بودن همه مدل بود
یه تل سادش که ابی بودم زدم به سرم رو به ساحل گفتم چطوره؟
ساحل :محشره ،پاشین بریم پایین که غذا امادست
گفتم بچه هااا پسرا که پایین نیستن ؟
سمانه :چرا میپرسی آرام ؟
گفتم اجی سمانه اخه میخوام اگر هستن شال بپوشم
سمانه :بابا بیخیالش اینا رفتن بیرون نیستشون
صدا مامان بزرگ میومد که صدامون میزنه👯
دخترا رفتن منم در اتاقم بستم راه افتادم سمت پله های مارپیچی سر و صدا میومد رفتم پایین آخرین پله رو هم طی کردم دیدم همه صداها خوابید 😐 صدای کسی نمیومد برگشتم پذیرای پشت به من بود دیدم همشون زوم شدن به کمرم که دیدم ای وایییییییییییییییییییییییییییی موهام نبستم وای 😲 😱 😱 😱 😱 😱 😱 😰
عمه زهرا اومد طرفم
عمه زهرا :ماشا الله هزار ماشا الله چه خوشگل😳 😳 موهات
عمو محمد رضا :عالیه دخترم ،بعد رو به مامان بزرگم گفت :مامان یادت میاد داداش محمد طاها همیشه میگفت دلم دختر میخواد اونم این که موهاش بلند باشه حق کوتاه کردنشون ندارع ،😖 کجایی دادش ببینی که عزیز دردونت موهاش بلند
بعد یه کم حرف زدن و تعریف و تمجید از موهای جیگر من 😅 😳 😍 😛
بلند شدم که برم تو حیاط دلم میخواد کل حیاط رو بگردم و همه جاهاش رو ببینم
مامان بزرگ :دختر گلم چرا بلند شدی عزیزم ؟
گفتم مادر جون میخوام برم داخل حیاط من رفتم فعلا
اومدم تو حیاط ،واقعا محشره این حیاط و گل های خوش بوه و زیباش
رفتم سمت درختا و آلاچیق
آروم آروم زیر لب یه آهنگ اسپانیای با احساس خوندم و هی کمرمو اروم آروم تکون میدادم حالا میگین چجوری اسپانیایی یاد گرفتم الان میگم
موقعی که مدرسه بودم یه دیبر داشتیم که بعد ظهر هااااا کلاس داشت ،خانم کیانی فر اون به من اسپانیایی یاد داد ،
یه روز که کلاس گذاشه بودن من ثبت نام نکرد بودم گفت چرا ثبت نام نکردی گفتم نمی تونم گفت چرا داستان زندگیمو تعریف کردم براش اونم گفت بیا اشکالی نداره پول کلاس رو نمیخواد بدی من قبول نمیکردم چون دوست نداشتمم بهم ترحم کنن ولی با خواهشاش قبول کردم
و از اون روز به بعد دوساعت بیشتر میموندم و نشونم میداد واقعا سخت بود واقعا
El amor
No sólo son palabras que se dicen al azar
Por un momento y sin pensar
Son esas otras cosas que se sienten sin hablar
Al sonreír, al abrazar
El amor
El amor
A veces nunca llega porque pasa sin llamar
Se va buscando a quién amar
A veces, cuando llega llega tarde, porque ya
Hay alguien más en su lugar
El amor
El amor
No sabe de fronteras, de distancias
۳۰.۹k
۲۱ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.