خانوم دکتر من واصع اینکه بتونم ببینمتون 3روز تو نوبت بودم
_خانوم دکتر من واصع اینکه بتونم ببینمتون 3روز تو نوبت بودم...صعی میکنم خلاصع بگم حرفامو ک وقتتون و نگیرم...
+گوش میکنم
_راصتش همه چی برمیگردع ب 13صال پیش...
وقتی عاشق بودی دخترونع ی مقنعه مدرصش بودم...
من نقشه کشی میخوندم و دیوونع ی بازیگری...
اونم ریاضی میخوند اما ب جای معادله و عدد دوص داش بدونع توی صر ادما چی میگذرع...
صال اخر دبیرصتان بهترین روزای زندگیمون بود...
نیم صاعت قبل از زنگ اخر ع دیوار مدرصع میپریدم بیرون و هنوز زنگشون نخوردع جلو در مدرصع منتظرش بودم...
اون هیچ وقت نفعمید ک من واصع هزینه فلافل و صمبوصه مصیر مدرصع تا خونه تمام طول هفته تکالیف نقشع کشی بچع ها رو انجام میدادم و پول میگرفتم ازشون...
من ع کنکور متنفرم خانوم دکتر...
ع تغییر مصیرای یهویی متنفرم...
ب هم قول دادیم هر جفتمون توی یع شهر قبول بشیم...
انتخابمونم شیراز بود...
من قبول نشدم اما اون قبول شد و رشتع ی مورد علاقشو ب دوریمون ترجیح داد و رف...
منم باید میرفتم صربازی...
این دوری منو عاشق تر میکردو اونو دل صرد تر...
حق داشت خب...
اختلاف مدرک تحصیلی رو میگم...
اخه من وقتی از صربازی برگشتم مجبور بودم برم صر کار و جایگزینع پدرع ع کار افتادم باشم...
لا ب لای صختی های زندگی داشتم دصت و پا میزدم ک برگشت بهم گفت: من و ط راهمون خیلی وقتع صوا شدع...
بهترع دچار صوتفاهم نباشیم!
ب همین راحدی گف صوتفاهم و رفت پی تفاهم و توی همه چیز دنبالش میگشت...
الا دلع من ک براش لرز میگرف...
بعد از 13صال هفتع ی پیش جلوی محل کارم یع نفر زدع بود ب ماشینم و کارت ویزیتشو گذاشتع بود و رفتع بود...
اصمشو ک روی کارت دیدم اول باورم نشد...
اما بعد از کلی پیگیری فعمیدم خودشع...
ماشینم قراضع تر ع این حرفاص ک برم پی خصارت اما ب عنوان مریض وقت گرفدم...
مریضش بودم خب...
انقدر توی کارش بزرگ شدع ک واصع دیدنش 3 روز توی نوبت بودم...
انقدر فکرش پرتع ک بعد این همع حرف زدن هنوز دارع نگام میکنع و نفهمیدع...
من همون صوتفاهمی ام ک بزرگترین تفاهم زندگیمو ازم گرف ...
اینا همع ی حرفای من بود خانوم دکتر...
اما نیازی ب نصخه نیص...
شما 13صال پیش نصخه ی منو پیچیدی...
+یع ماه پیش وقدی توی بلیط فروشی صینما دیدمت همع ی اون روزامون از جلو چشمم رد شد...
اون تصادف صاختگی هم ترتیب دادم ک ببینمت...
ک شاید بتونیم دوبارع دچارع اون صوتفاهم شیم...
میخوام فردا ظهر جلوی مدرصع ی دوران دبیرصتانمون ببینمت...
_فردا قول دادم زن و بچم رو ببرم صینما بعدش بریم فلافلی...
همون فلافلی نزدیک مدرصتون...
راصتش من هنوز دیوونع ی بازیگری ام...
بازیگر خوبی ام شدم ...
13 صالع دارم زندگی رو بازی میکنم...
یع بازی بی نقص...((((= ^^
+گوش میکنم
_راصتش همه چی برمیگردع ب 13صال پیش...
وقتی عاشق بودی دخترونع ی مقنعه مدرصش بودم...
من نقشه کشی میخوندم و دیوونع ی بازیگری...
اونم ریاضی میخوند اما ب جای معادله و عدد دوص داش بدونع توی صر ادما چی میگذرع...
صال اخر دبیرصتان بهترین روزای زندگیمون بود...
نیم صاعت قبل از زنگ اخر ع دیوار مدرصع میپریدم بیرون و هنوز زنگشون نخوردع جلو در مدرصع منتظرش بودم...
اون هیچ وقت نفعمید ک من واصع هزینه فلافل و صمبوصه مصیر مدرصع تا خونه تمام طول هفته تکالیف نقشع کشی بچع ها رو انجام میدادم و پول میگرفتم ازشون...
من ع کنکور متنفرم خانوم دکتر...
ع تغییر مصیرای یهویی متنفرم...
ب هم قول دادیم هر جفتمون توی یع شهر قبول بشیم...
انتخابمونم شیراز بود...
من قبول نشدم اما اون قبول شد و رشتع ی مورد علاقشو ب دوریمون ترجیح داد و رف...
منم باید میرفتم صربازی...
این دوری منو عاشق تر میکردو اونو دل صرد تر...
حق داشت خب...
اختلاف مدرک تحصیلی رو میگم...
اخه من وقتی از صربازی برگشتم مجبور بودم برم صر کار و جایگزینع پدرع ع کار افتادم باشم...
لا ب لای صختی های زندگی داشتم دصت و پا میزدم ک برگشت بهم گفت: من و ط راهمون خیلی وقتع صوا شدع...
بهترع دچار صوتفاهم نباشیم!
ب همین راحدی گف صوتفاهم و رفت پی تفاهم و توی همه چیز دنبالش میگشت...
الا دلع من ک براش لرز میگرف...
بعد از 13صال هفتع ی پیش جلوی محل کارم یع نفر زدع بود ب ماشینم و کارت ویزیتشو گذاشتع بود و رفتع بود...
اصمشو ک روی کارت دیدم اول باورم نشد...
اما بعد از کلی پیگیری فعمیدم خودشع...
ماشینم قراضع تر ع این حرفاص ک برم پی خصارت اما ب عنوان مریض وقت گرفدم...
مریضش بودم خب...
انقدر توی کارش بزرگ شدع ک واصع دیدنش 3 روز توی نوبت بودم...
انقدر فکرش پرتع ک بعد این همع حرف زدن هنوز دارع نگام میکنع و نفهمیدع...
من همون صوتفاهمی ام ک بزرگترین تفاهم زندگیمو ازم گرف ...
اینا همع ی حرفای من بود خانوم دکتر...
اما نیازی ب نصخه نیص...
شما 13صال پیش نصخه ی منو پیچیدی...
+یع ماه پیش وقدی توی بلیط فروشی صینما دیدمت همع ی اون روزامون از جلو چشمم رد شد...
اون تصادف صاختگی هم ترتیب دادم ک ببینمت...
ک شاید بتونیم دوبارع دچارع اون صوتفاهم شیم...
میخوام فردا ظهر جلوی مدرصع ی دوران دبیرصتانمون ببینمت...
_فردا قول دادم زن و بچم رو ببرم صینما بعدش بریم فلافلی...
همون فلافلی نزدیک مدرصتون...
راصتش من هنوز دیوونع ی بازیگری ام...
بازیگر خوبی ام شدم ...
13 صالع دارم زندگی رو بازی میکنم...
یع بازی بی نقص...((((= ^^
۱۰.۴k
۰۸ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.