چرا مادر سادات از امام حسن علیه السلام خواستن ماجرای کوچه
چرا مادر سادات از امام حسن علیه السلام خواستن ماجرای کوچه رو به امیرالمومنین نگن
مگه ایشون بی خبر بودن؟👇 👇 👇 👇
سوال خیلی قشنگی هست و خیلی نکته در این سوال هست که نیاز هست شکافته بشه
خوب با توجه به ماجرای فدک و اتفاقاتی که تو مسجد افتاد ، صحبت هایی که شد ، سخنرانی خانم فاطمه زهرا و مولا امیر المومنین
رد شهادت بی بی و مولا و حسنین و اسماء
توهین ها و اسائه ادبی که در ملا عام جلو ی چشم مردم حاضر در مدینه به ساحت مقدس بی بی شد
و در نتیجه صدای اعتراض مردم بلند شد
ابوبکر علی الظاهر برای ساکت کردن مردم قباله فدک رو به بی بی برگردوند
خانم هم به اتفاق امام حسن که یه کودک ۸ یا ۹ ساله بودند به طرف منزل برگشتن اما همچنان مولا علی داخل مسجد و مشغول بحث با ابوبکر و مردم بودن
که در میانه کوچه عمر رسید البته بهش خبر داده بودن که ابوبکر فدک رو به فاطمه سلام الله داده
عمر با خشم و عصبانیت زیاد با کینه ایی که در دل داشت به این مادر و فرزند رسید
با نهایت شقاوت و بی رحمی سایه ی نحس و شومش رو رو سر خانم انداخت گفت قباله رو بده بی بی امتناع کرد
این جا برای بار چندم اسائه ادب کرد و چنان به صورت مادر زد که به نقل از امام حسن که شاهد ماجرا بود بر اثر شدت ضربه سر بی بی به دیوار اصابت کرد و نقش بر زمین شد😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
عمر قباله رو از چنگ مادر در اورد و با بی رحمی و بی توجهی به حال و روز بی بی رفت
یا زهرا😔 😭 😭
وقتی امام حسن مادر رو از روی زمین بلند کرد چادر خاکی مادر رو روی سر مادر انداخت نگاه به صورت مادر کرد
جای سیلی کبود و خون مرده روی صورت مادر ، گشواره ی شکسته روی زمین ، گوش غرق به خون مادر و چشمی که بر اثر سیلی کم سو شده بود که دیگه حتی راه خانه رو نمی تونست پیدا کنه حال امام حسن رو زیر و رو کرد 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
نمی دونم چی بدل این غریب مدینه گذشت اما تو کتاب صحیح بخاری و در کتاب صحیح مسلم اومده که امام حسن گفت مادر الان می دم شکایت عمر رو به بابام می کنم
خانم به چند جهت به امام حسن امر کردند حسن جان از واقعه ی کوچه به بابات و حسین و زینب چیزی نگو
اول اینکه 👈 نکنه مولا علی طاقت از دست بده و با عمر در گیر بشه و اوضاع آشفته مدینه از ابن بدتر بشه و با کشته شدن مولا بچه ها هم کشته بشن و خون همون شیعیان اندک هم ریخته بشه
از اسلام و امامت دیگه نامی باقی نمونه
دوم اینکه 👈 غم غربت مولا رو فقط فاطمه می دونه ، عمق مظلومت علی رو فقط زهرا درک می کنه ، فشاری که روی دوش علی هست رو فقط این همسر وفا دار می فهمه نخواست که غم بیشتری رو به دل مولا بذاره
از طرفی بچه ها خیلی کوچیک هستند بارها شاهد هجوم و یورش این نامردها رو بودند فاطمه می دونه بچه ها ترسیدن ، وحشت زده هستند حالا با شنیدن این ماجرا دیگه هیچ آرامشی برای بچه ها نمی مونه لذا به امام حسن امر کرد مادر هیچی نگو 😭 😭 😭 😭 😭
یاد یه روضه افتادم
یکی از بزرگان نمی دونم الان یادم نیست کدوم بود مجلس روضه می دازه مداح شروع به روضه خواندن می کنه
یه جوان می آید پیش این عالم میگه آقا من سوال دارم
عالم میگه بپرس
جوان می گه آقا مگه وظیفه یه خانم این نیست که خودش رو برای شوهر زینت بده
عالم میگه چرا همین هست
جوان می پرسه پس چرا الان مداح گفت فاطمه تو روزهای آخر عمر چهره اش رو به علی نشون نمی داد ⁉ ️
چرا رو می گرفت ⁉ ️
عالم شروع به گریه کرد 😭 😭 😭 😭 😭
گفت اخه چه چهره ایی رو به علی نشون می داد
صورتی که بر اثر ضربت سیلی کبود و سیاه شده چسمی که ورم کرده ، گوشی که پاره شده
خانم رو می پوشوند علی کمتر غصه بخوره 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
بب
مگه ایشون بی خبر بودن؟👇 👇 👇 👇
سوال خیلی قشنگی هست و خیلی نکته در این سوال هست که نیاز هست شکافته بشه
خوب با توجه به ماجرای فدک و اتفاقاتی که تو مسجد افتاد ، صحبت هایی که شد ، سخنرانی خانم فاطمه زهرا و مولا امیر المومنین
رد شهادت بی بی و مولا و حسنین و اسماء
توهین ها و اسائه ادبی که در ملا عام جلو ی چشم مردم حاضر در مدینه به ساحت مقدس بی بی شد
و در نتیجه صدای اعتراض مردم بلند شد
ابوبکر علی الظاهر برای ساکت کردن مردم قباله فدک رو به بی بی برگردوند
خانم هم به اتفاق امام حسن که یه کودک ۸ یا ۹ ساله بودند به طرف منزل برگشتن اما همچنان مولا علی داخل مسجد و مشغول بحث با ابوبکر و مردم بودن
که در میانه کوچه عمر رسید البته بهش خبر داده بودن که ابوبکر فدک رو به فاطمه سلام الله داده
عمر با خشم و عصبانیت زیاد با کینه ایی که در دل داشت به این مادر و فرزند رسید
با نهایت شقاوت و بی رحمی سایه ی نحس و شومش رو رو سر خانم انداخت گفت قباله رو بده بی بی امتناع کرد
این جا برای بار چندم اسائه ادب کرد و چنان به صورت مادر زد که به نقل از امام حسن که شاهد ماجرا بود بر اثر شدت ضربه سر بی بی به دیوار اصابت کرد و نقش بر زمین شد😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
عمر قباله رو از چنگ مادر در اورد و با بی رحمی و بی توجهی به حال و روز بی بی رفت
یا زهرا😔 😭 😭
وقتی امام حسن مادر رو از روی زمین بلند کرد چادر خاکی مادر رو روی سر مادر انداخت نگاه به صورت مادر کرد
جای سیلی کبود و خون مرده روی صورت مادر ، گشواره ی شکسته روی زمین ، گوش غرق به خون مادر و چشمی که بر اثر سیلی کم سو شده بود که دیگه حتی راه خانه رو نمی تونست پیدا کنه حال امام حسن رو زیر و رو کرد 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
نمی دونم چی بدل این غریب مدینه گذشت اما تو کتاب صحیح بخاری و در کتاب صحیح مسلم اومده که امام حسن گفت مادر الان می دم شکایت عمر رو به بابام می کنم
خانم به چند جهت به امام حسن امر کردند حسن جان از واقعه ی کوچه به بابات و حسین و زینب چیزی نگو
اول اینکه 👈 نکنه مولا علی طاقت از دست بده و با عمر در گیر بشه و اوضاع آشفته مدینه از ابن بدتر بشه و با کشته شدن مولا بچه ها هم کشته بشن و خون همون شیعیان اندک هم ریخته بشه
از اسلام و امامت دیگه نامی باقی نمونه
دوم اینکه 👈 غم غربت مولا رو فقط فاطمه می دونه ، عمق مظلومت علی رو فقط زهرا درک می کنه ، فشاری که روی دوش علی هست رو فقط این همسر وفا دار می فهمه نخواست که غم بیشتری رو به دل مولا بذاره
از طرفی بچه ها خیلی کوچیک هستند بارها شاهد هجوم و یورش این نامردها رو بودند فاطمه می دونه بچه ها ترسیدن ، وحشت زده هستند حالا با شنیدن این ماجرا دیگه هیچ آرامشی برای بچه ها نمی مونه لذا به امام حسن امر کرد مادر هیچی نگو 😭 😭 😭 😭 😭
یاد یه روضه افتادم
یکی از بزرگان نمی دونم الان یادم نیست کدوم بود مجلس روضه می دازه مداح شروع به روضه خواندن می کنه
یه جوان می آید پیش این عالم میگه آقا من سوال دارم
عالم میگه بپرس
جوان می گه آقا مگه وظیفه یه خانم این نیست که خودش رو برای شوهر زینت بده
عالم میگه چرا همین هست
جوان می پرسه پس چرا الان مداح گفت فاطمه تو روزهای آخر عمر چهره اش رو به علی نشون نمی داد ⁉ ️
چرا رو می گرفت ⁉ ️
عالم شروع به گریه کرد 😭 😭 😭 😭 😭
گفت اخه چه چهره ایی رو به علی نشون می داد
صورتی که بر اثر ضربت سیلی کبود و سیاه شده چسمی که ورم کرده ، گوشی که پاره شده
خانم رو می پوشوند علی کمتر غصه بخوره 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
بب
۷.۶k
۱۴ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.