رمان دختر فراری پارت چهارم
#رمان دختر فراری#پارت چهارم
نیلوفر
سرم سنگین شد و خوابم برد
با صدای در از خواب بلند شدم
- کیه
رفتم درو باز کردم که دیدم مستخدم اومده : خانوم بیاید صبحونه بخورید
- باشه الان میام
درو بستم یه دوش گرفتم
یه مانتو مشکی پوشیدم با ساپرت مشکی و شال مشکی موهامم دو طرفم ریختم رژ قرمزمو زدم چشامم ریمل زدم وسایلامو برداشتم سیمکارتو شکوندم و سیمکارتی رو که نیما بهم داده بود انداختم
کولمو انداختم رو دوشم و رفتم پایین یه دل سیر صبحونه خوردم
و رفتم سمت پذیرش پولشو حساب کردم
یه تاکسی گرفتمو رفتم سمت ترمینال ماشینهای سواری
- ببخشید آقا چالوس میری ؟؟؟؟
آقاهه :آره دخترم
- پس بریم
سوار ماشین شدم
چند ساعت بعد :
از راننده تشکر کردم و رفتم سمت ایستگاه تاکسی و یه تاکسی گرفتم یرا جنگل .....
پسره میخ من بود دیگه خسته شده بودم
- مشکلی پیش اومده
پسره : آره و این شماره رو داد بهم
- بزن بغل پیاده میشم
پسره سرعتشو بیشتر کرد و گفت : تا یه تک نندازی من نگه نمیدارم
استغفرالاه (درسته ؟؟؟؟)
چاقومو در آوردم و گذاشتم رو شاهرگش
- ببین پسر جون یا میری همونجا که گفتم یا با زندگی بای بای میکنی
پسره زبونش بند اومده بود
با تحکم گفتم- فهمیدی ؟
پسره : آررررررره
- خیل خب حالا راه بیوفت
بعد نیم ساعت واستاد (جونم لاتی حرف میزنی)
به شما ربطی داره وجی
(آره )
میزنم فکتو میارم پایینا
(بزن بینم )
آخ
اه بیخیال بابا
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت مکان مخفی و مرموز خودم
جایی که هیچ کس جز خودم کشفش نکرده بود با یدبختی تمام تونستم
چند تا جای خشگل واسه خودم بسازم ماشینمم همونجا بود از اینجا هیچ جا نه پست گذاشته بودم نه استوری پس تقریبا ناشناخته بود
(کاور نیما)
نیلوفر
سرم سنگین شد و خوابم برد
با صدای در از خواب بلند شدم
- کیه
رفتم درو باز کردم که دیدم مستخدم اومده : خانوم بیاید صبحونه بخورید
- باشه الان میام
درو بستم یه دوش گرفتم
یه مانتو مشکی پوشیدم با ساپرت مشکی و شال مشکی موهامم دو طرفم ریختم رژ قرمزمو زدم چشامم ریمل زدم وسایلامو برداشتم سیمکارتو شکوندم و سیمکارتی رو که نیما بهم داده بود انداختم
کولمو انداختم رو دوشم و رفتم پایین یه دل سیر صبحونه خوردم
و رفتم سمت پذیرش پولشو حساب کردم
یه تاکسی گرفتمو رفتم سمت ترمینال ماشینهای سواری
- ببخشید آقا چالوس میری ؟؟؟؟
آقاهه :آره دخترم
- پس بریم
سوار ماشین شدم
چند ساعت بعد :
از راننده تشکر کردم و رفتم سمت ایستگاه تاکسی و یه تاکسی گرفتم یرا جنگل .....
پسره میخ من بود دیگه خسته شده بودم
- مشکلی پیش اومده
پسره : آره و این شماره رو داد بهم
- بزن بغل پیاده میشم
پسره سرعتشو بیشتر کرد و گفت : تا یه تک نندازی من نگه نمیدارم
استغفرالاه (درسته ؟؟؟؟)
چاقومو در آوردم و گذاشتم رو شاهرگش
- ببین پسر جون یا میری همونجا که گفتم یا با زندگی بای بای میکنی
پسره زبونش بند اومده بود
با تحکم گفتم- فهمیدی ؟
پسره : آررررررره
- خیل خب حالا راه بیوفت
بعد نیم ساعت واستاد (جونم لاتی حرف میزنی)
به شما ربطی داره وجی
(آره )
میزنم فکتو میارم پایینا
(بزن بینم )
آخ
اه بیخیال بابا
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت مکان مخفی و مرموز خودم
جایی که هیچ کس جز خودم کشفش نکرده بود با یدبختی تمام تونستم
چند تا جای خشگل واسه خودم بسازم ماشینمم همونجا بود از اینجا هیچ جا نه پست گذاشته بودم نه استوری پس تقریبا ناشناخته بود
(کاور نیما)
۶.۵k
۲۱ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.