پارت شصت و هفت
#پارت_شصتوهفت
صبح ساعت هشت با صدای در از خواب بیدار شدم
با چشمای خوابالود رفتم دم در
+ اخه خدا چه گناهی به درگاهت کردم که الان باید یه ادم بی شاخ و دمی بیاد دم در
از چشمی دیدم مامان خودم و مامان درساس در رو باز کردم
+ سلام مامان جون سلام مامان سمیرا خوبید
مامان - سلام عزیزم خوبی
مامان درسا - سلام پسرم خوبی
+ ممنون بفرمایید داخل
رفتن داخل و منم در رو بستم که ی بی شاخ و دم دیگه دست گذاشت روی زنگ و هی فشار داد هی فشار داد که هرچی فهش بلد بودم بهش دادم
در رو باز کردم که دیدم سارا و اوین دارن برای داخل اومدن دعوا میکنن
دلم برای اوین تنگ شده بود خونه که بودیم ی اتاق جدا داشتیم که شب پیشم میخوابید و اتاق مشترکمون بود ولی مامان گفت دیگه اتاق من و درساس
کشیدمش داخل بغلم و روی موهاش رو بوسیدم
+ سلام ابجی خانم خوبید شما
دستش رو دور کمرم حلقه کرد و سرش رو گذاشت روی سینم
اوین - سلام دادشی خونه نبودی بببینی چقدر خونه سوت و کور بود
از خودم جداش کردم و لپش رو کشیدم
+ ای بلا تا من بودم مثل خر از سر و روم میرفتی بالا حالا دلت تنگ شده
اوین - خر عمته
+ عمه ی من عمه ی تو هم هست
ی ایش گفت و ازم جدا شد
به نفرات اخر که شامل سامیار و نـــــــــه این.....اینکه ارینه
رفتم طرف سامیار و باهاش دست دادم
بعد که سامیار رفت داخل ارین رو بغل کردم و به خودم فشردمش
+ سلام داداش تو کی اومدی
ارین - سلام من همین الان رسیدم چمدونم هنوز تو ماشینه
+ خبر میدادی اومدی
ازش جدا شدم و منتظر نگاهش کردم
ارین - دیگه ناگهانی شد ببخشید برای عروسیت هم نتونستم بیام
+ نه بابا این حرفا چیه دلم برات تنگ شده بود
ارین - منم همینطور
به طرف در هدایتش کردم که گفت
ارین - این عروس حانم کجاست
دستمو محکم زد رو پیشونیم
ادرین - اصلا یادم رفته بود خوابیده باید برم بیدارش کنم
ارین لبخند شیطانی زد و گفت - از چشات معلومه دیشب بیدار بودیا
یکی محکم زدم تو کتفش + نخیرم اتفاقا دیشب ساعت یازده خوابیدیم
رفتیم داخل و ارین هم نشست
مامان - ادرین مامان پس درسا کجاست ؟؟
+ درسا خوابید الان میرم بیدارش میکنم
رفتم طرف اتاق دیدم خیلی مظلوم خوابیده خودمم خوابم میومد
دیروز مامان برامون کاشی اورد و رفت گفت فراد میان
پشت سرش دراز کشیدم و موهاش رو زدم پشت گوشش
+ درسا درسایی بلند شو مامانت اومده
با اخم برگشت و سرش رو روی سینم گذاشت
درسا - ادرین ولم کن خوابم میاد
+ بلند شو ببینم خرس گنده
به زور بلندش کردم و بردمش توی دستشویی و صورتش رو شستم که دیگه خودش لباس پوشید و باهم اومدیم پایین
بعد از اینکه همه رفتن درسا دوباره رفت خوابید
رفتم بالا سرش
+ درسا خانوم شما امتحان ندارید
بلند شد و با چشمای بسته گفت : بگیر بخواب من خوابم میاد
+ من میخوام درس بخونم شما اگه خوابت میاد برو ی جای دیگه بخواب
بلند شد و رفت بیرون داخل اتاق بقلی گرفت خوابید
تا ساعت یک درس خوندم
رفتم پایین از بو هایی که میومد معلوم بود قرمه سبزی داریم رفتم داخل اشپزخونه دیدم ی دستش جزوه است ی دستش ملاقه و داره غذا میکشه و اخرین بشقاب رو گذاشت روی میز
درسا - خب اینو خوندم مونده فقط نقاشی
وااااای اصلا یادم نبود باید نقاشی چهره میکشیدیم حالا کی رو بکشم
سرش رو بلند کرد و ی نگاهی بهم انداخت و بی حرف شروع به خوردن کردیم
واقعا خوشمزه بود
هنوز دو قاشق نخورده بودیم که صدای تلفن بلند شد
درسا رفت و کوشی رو برداشت
- الو سلام
طرف - .......
یهو صدای جیغ درسا اومد رفتم طرفش رنگش با دیوار یکی بود
خدایا یعنی چی شده ؟؟؟؟
(عیدتون مبارک عشقای من )
صبح ساعت هشت با صدای در از خواب بیدار شدم
با چشمای خوابالود رفتم دم در
+ اخه خدا چه گناهی به درگاهت کردم که الان باید یه ادم بی شاخ و دمی بیاد دم در
از چشمی دیدم مامان خودم و مامان درساس در رو باز کردم
+ سلام مامان جون سلام مامان سمیرا خوبید
مامان - سلام عزیزم خوبی
مامان درسا - سلام پسرم خوبی
+ ممنون بفرمایید داخل
رفتن داخل و منم در رو بستم که ی بی شاخ و دم دیگه دست گذاشت روی زنگ و هی فشار داد هی فشار داد که هرچی فهش بلد بودم بهش دادم
در رو باز کردم که دیدم سارا و اوین دارن برای داخل اومدن دعوا میکنن
دلم برای اوین تنگ شده بود خونه که بودیم ی اتاق جدا داشتیم که شب پیشم میخوابید و اتاق مشترکمون بود ولی مامان گفت دیگه اتاق من و درساس
کشیدمش داخل بغلم و روی موهاش رو بوسیدم
+ سلام ابجی خانم خوبید شما
دستش رو دور کمرم حلقه کرد و سرش رو گذاشت روی سینم
اوین - سلام دادشی خونه نبودی بببینی چقدر خونه سوت و کور بود
از خودم جداش کردم و لپش رو کشیدم
+ ای بلا تا من بودم مثل خر از سر و روم میرفتی بالا حالا دلت تنگ شده
اوین - خر عمته
+ عمه ی من عمه ی تو هم هست
ی ایش گفت و ازم جدا شد
به نفرات اخر که شامل سامیار و نـــــــــه این.....اینکه ارینه
رفتم طرف سامیار و باهاش دست دادم
بعد که سامیار رفت داخل ارین رو بغل کردم و به خودم فشردمش
+ سلام داداش تو کی اومدی
ارین - سلام من همین الان رسیدم چمدونم هنوز تو ماشینه
+ خبر میدادی اومدی
ازش جدا شدم و منتظر نگاهش کردم
ارین - دیگه ناگهانی شد ببخشید برای عروسیت هم نتونستم بیام
+ نه بابا این حرفا چیه دلم برات تنگ شده بود
ارین - منم همینطور
به طرف در هدایتش کردم که گفت
ارین - این عروس حانم کجاست
دستمو محکم زد رو پیشونیم
ادرین - اصلا یادم رفته بود خوابیده باید برم بیدارش کنم
ارین لبخند شیطانی زد و گفت - از چشات معلومه دیشب بیدار بودیا
یکی محکم زدم تو کتفش + نخیرم اتفاقا دیشب ساعت یازده خوابیدیم
رفتیم داخل و ارین هم نشست
مامان - ادرین مامان پس درسا کجاست ؟؟
+ درسا خوابید الان میرم بیدارش میکنم
رفتم طرف اتاق دیدم خیلی مظلوم خوابیده خودمم خوابم میومد
دیروز مامان برامون کاشی اورد و رفت گفت فراد میان
پشت سرش دراز کشیدم و موهاش رو زدم پشت گوشش
+ درسا درسایی بلند شو مامانت اومده
با اخم برگشت و سرش رو روی سینم گذاشت
درسا - ادرین ولم کن خوابم میاد
+ بلند شو ببینم خرس گنده
به زور بلندش کردم و بردمش توی دستشویی و صورتش رو شستم که دیگه خودش لباس پوشید و باهم اومدیم پایین
بعد از اینکه همه رفتن درسا دوباره رفت خوابید
رفتم بالا سرش
+ درسا خانوم شما امتحان ندارید
بلند شد و با چشمای بسته گفت : بگیر بخواب من خوابم میاد
+ من میخوام درس بخونم شما اگه خوابت میاد برو ی جای دیگه بخواب
بلند شد و رفت بیرون داخل اتاق بقلی گرفت خوابید
تا ساعت یک درس خوندم
رفتم پایین از بو هایی که میومد معلوم بود قرمه سبزی داریم رفتم داخل اشپزخونه دیدم ی دستش جزوه است ی دستش ملاقه و داره غذا میکشه و اخرین بشقاب رو گذاشت روی میز
درسا - خب اینو خوندم مونده فقط نقاشی
وااااای اصلا یادم نبود باید نقاشی چهره میکشیدیم حالا کی رو بکشم
سرش رو بلند کرد و ی نگاهی بهم انداخت و بی حرف شروع به خوردن کردیم
واقعا خوشمزه بود
هنوز دو قاشق نخورده بودیم که صدای تلفن بلند شد
درسا رفت و کوشی رو برداشت
- الو سلام
طرف - .......
یهو صدای جیغ درسا اومد رفتم طرفش رنگش با دیوار یکی بود
خدایا یعنی چی شده ؟؟؟؟
(عیدتون مبارک عشقای من )
۱۲.۱k
۰۵ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.