🍃 یوسف درکلبه احزان🍃
🍃 یوسف درکلبه احزان🍃
به طلبکاری جان آن بت جانان من آمد
بعد عمری که به لب در طلبش جان من آمد
ای دل از لاله و گل سفره بیارای که آن ماه
چون گل از مهر بخندید و به مهمان من آمد
تا گلستان کند آفاق به یعقوب حزینش
یوسفی بود که در کلبه احزان من آمد
سایه بوم فرا رفت مگر از لب بامم
که همای حرم قدس در ایوان من آمد
نازم آن دست که پیمانه توفیق بدو داد
تا بپای دل و جان بر سر پیمان من آمد
دست در گردنش آوردم و چون چنبر زلفش
گوی توفیق همه درخم چوگان من آمد
من سپردم به نگارین غزلش خط غلامی
او بفرمان خط غالیه،سلطان من آمد
تافت روی توأم از دیده به صحن دل تاریک
گوئی از روزنه مهتاب به زندان من آمد
در غم زلف پریشان تو آخر بسر من
هرچه آمد همه از بخت پریشان من آمد
خود نداند که چهها رفته رقم در خط سبزش
آن پریچهره که دیوانه دیوان من آمد
شهریارا همه را لطف سخن نیست که این بخش
آیتی بود که نازل همه در شأن من آمد
استاد شهریار🕊
🕊 ❤ ️🕊
به طلبکاری جان آن بت جانان من آمد
بعد عمری که به لب در طلبش جان من آمد
ای دل از لاله و گل سفره بیارای که آن ماه
چون گل از مهر بخندید و به مهمان من آمد
تا گلستان کند آفاق به یعقوب حزینش
یوسفی بود که در کلبه احزان من آمد
سایه بوم فرا رفت مگر از لب بامم
که همای حرم قدس در ایوان من آمد
نازم آن دست که پیمانه توفیق بدو داد
تا بپای دل و جان بر سر پیمان من آمد
دست در گردنش آوردم و چون چنبر زلفش
گوی توفیق همه درخم چوگان من آمد
من سپردم به نگارین غزلش خط غلامی
او بفرمان خط غالیه،سلطان من آمد
تافت روی توأم از دیده به صحن دل تاریک
گوئی از روزنه مهتاب به زندان من آمد
در غم زلف پریشان تو آخر بسر من
هرچه آمد همه از بخت پریشان من آمد
خود نداند که چهها رفته رقم در خط سبزش
آن پریچهره که دیوانه دیوان من آمد
شهریارا همه را لطف سخن نیست که این بخش
آیتی بود که نازل همه در شأن من آمد
استاد شهریار🕊
🕊 ❤ ️🕊
۱.۴k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.