دلم می خواست یک نفر ، آرام و شمرده ، توی گوشم زمزمه می کر
دلم میخواست یک نفر ، آرام و شمرده ، توی گوشم زمزمه میکرد :
" دنیا بیارزش نیست . سخت نیست ، پوچ هم نیست . داری خواب میبینی ..."
من خواستم و او گفت ..
او گفت : " دنیا بیارزش نیست . سخت نیست ، پوچ هم نیست . داری خواب میبینی ..."
من باورم شد . باورم شد که دارم خواب میبینم . این چشمهای خیس را . این شبِ سرد و اندوهناک را ... همهاش یک کابوس است ...
بیدار میشوی و یادت میرود که تنهایی چقدر سخت بود ! دروغ چقدر درد داشت .. یادت میرود که حرفها فقط حرف هستند و نباید باورشان کرد . یادت میرود که هیچچیز ارزش ندارد ..
همه اینها یادت میرود ..
داری خواب میبینی ...
" دنیا بیارزش نیست . سخت نیست ، پوچ هم نیست . داری خواب میبینی ..."
من خواستم و او گفت ..
او گفت : " دنیا بیارزش نیست . سخت نیست ، پوچ هم نیست . داری خواب میبینی ..."
من باورم شد . باورم شد که دارم خواب میبینم . این چشمهای خیس را . این شبِ سرد و اندوهناک را ... همهاش یک کابوس است ...
بیدار میشوی و یادت میرود که تنهایی چقدر سخت بود ! دروغ چقدر درد داشت .. یادت میرود که حرفها فقط حرف هستند و نباید باورشان کرد . یادت میرود که هیچچیز ارزش ندارد ..
همه اینها یادت میرود ..
داری خواب میبینی ...
۱.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.