امشب، از نقطه ای که ایستاده ام
امشب، از نقطه ای که ایستاده ام
از آسمانش فقط دلتنگی می بارد
درست جایی میان آسمان و زمین گم شده ام
هر جا که چشم می چرخانم
جز ،تراکم بیهوده ی خاطراتمان
هیچ چیز دیگر به یادگار نیست
همین که شعر میگویم
جای تو ،وسط هر سطر شعرم خالی ست
جهانم بی حضور تو، جهان دیگری یست
دلم برای تو تنگ شده
می خواهم از تو بنویسم
از عشق
از تنهایی
از منِ گمشده وسط سینه ی یک شعر
از این غروب سرد زمستانی
می خواهم از مرده ای بنویسم
که تنها دغدغه اش
دلتنگ شدن برای توست
از آسمانش فقط دلتنگی می بارد
درست جایی میان آسمان و زمین گم شده ام
هر جا که چشم می چرخانم
جز ،تراکم بیهوده ی خاطراتمان
هیچ چیز دیگر به یادگار نیست
همین که شعر میگویم
جای تو ،وسط هر سطر شعرم خالی ست
جهانم بی حضور تو، جهان دیگری یست
دلم برای تو تنگ شده
می خواهم از تو بنویسم
از عشق
از تنهایی
از منِ گمشده وسط سینه ی یک شعر
از این غروب سرد زمستانی
می خواهم از مرده ای بنویسم
که تنها دغدغه اش
دلتنگ شدن برای توست
۸.۰k
۰۹ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.