-میدآنَم کِه دیگَر دوستَم نَدآری...
-میدآنَم کِه دیگَر دوستَم نَدآری...
سآل هآ پیش اَزین بِه مَن گُفتی
کِه «مَرآ هیچ دوست می دآری؟»
گونِه اَم گَرم شُد زِ سُرخی ی ِ شَرم
شآد وَ سَرمَست گُفتَمَت «آری!»
بآز دیروز جَهد می کَردی
کِه زِ عَهدِ قَدیم یآد آرَم.
سَرد وَ بی اِعتِنآ تُو رآ گُفتَم
کِه «دِگَر دوستَت نمی دآرَم!»
ذَرِه هآیِ تَنَم فَغآن کَردَند
کِه، خُدآ رآ! دُروغ می گویَد
جُز تُو نآمی زِ کَس نمی آرَد
جُز تُو کآمی زِ کَس نمی جویَد.
تآ گِلویَم رِسید فَریآدی
کآین سُخَن دَر شُمآرِ بآوَر نیست
جُز تُو، دآنَند عآلَمی کِه مَرآ
دَر دِل وَ جآن هَوآیِ دیگَر نیست.
لیک خآموش مآندَم وَ آرآم:
نآلِه هآ رآ شِکَستِه دَر دِلِ تَنگ.
تآ تَپِش هآیِ دِل نَهآن مآنَد،
سینِه یِ خَستِه رآ فِشُردِه بِه چَنگ.
در نِگآهَم شِکُفتِه بود این رآز
کِه «دِلَم کِی زِ مِهرِ خآلی بود؟»
لیک تآ پوشَم اَز تُو، دیدِه یِ مَن
بَرگُلِ رَنگ رَنگِ قآلی بود.
«دوستَت دآرَم وَ نمی گویَم
تآ غُرورَم کِشَد بِه بیمآری!
زآنکِه می دآنَم این حَقیقَت رآ
کِه دِگَر دوستَم... نمی دآری...»ッ...
#غرور :)
[سیمین بهبهانی]
سآل هآ پیش اَزین بِه مَن گُفتی
کِه «مَرآ هیچ دوست می دآری؟»
گونِه اَم گَرم شُد زِ سُرخی ی ِ شَرم
شآد وَ سَرمَست گُفتَمَت «آری!»
بآز دیروز جَهد می کَردی
کِه زِ عَهدِ قَدیم یآد آرَم.
سَرد وَ بی اِعتِنآ تُو رآ گُفتَم
کِه «دِگَر دوستَت نمی دآرَم!»
ذَرِه هآیِ تَنَم فَغآن کَردَند
کِه، خُدآ رآ! دُروغ می گویَد
جُز تُو نآمی زِ کَس نمی آرَد
جُز تُو کآمی زِ کَس نمی جویَد.
تآ گِلویَم رِسید فَریآدی
کآین سُخَن دَر شُمآرِ بآوَر نیست
جُز تُو، دآنَند عآلَمی کِه مَرآ
دَر دِل وَ جآن هَوآیِ دیگَر نیست.
لیک خآموش مآندَم وَ آرآم:
نآلِه هآ رآ شِکَستِه دَر دِلِ تَنگ.
تآ تَپِش هآیِ دِل نَهآن مآنَد،
سینِه یِ خَستِه رآ فِشُردِه بِه چَنگ.
در نِگآهَم شِکُفتِه بود این رآز
کِه «دِلَم کِی زِ مِهرِ خآلی بود؟»
لیک تآ پوشَم اَز تُو، دیدِه یِ مَن
بَرگُلِ رَنگ رَنگِ قآلی بود.
«دوستَت دآرَم وَ نمی گویَم
تآ غُرورَم کِشَد بِه بیمآری!
زآنکِه می دآنَم این حَقیقَت رآ
کِه دِگَر دوستَم... نمی دآری...»ッ...
#غرور :)
[سیمین بهبهانی]
۱۵.۱k
۱۴ خرداد ۱۳۹۸