معجزه عشق prt 49
#معجزه_عشق #prt_49
مارک :
رفتم داخل اتاق نجوا و نیاز تا لباسای نجوا رو براش ببرم ک متوجه شدم پوسترای عکسم بیشتر از چیزی ک فکرشو کنم زیر کشوی نجوا بود ..منم سرگرم دیدن عکسای خودم بودم و ب کلی رییس جی وای پی و لباس رو یادم رفت ..
*دینگ دینگ دینگ *
با دیدن اسم رییس پارک رو گوشیم زدم تو سر خودم و صدای جه بوم زدم
جههههه بووووووممممماااااا
کامیلا اومد تو اتاق و گفت چیزی شدههه !!! رو تختشون ک نشستی سوزن توش بوده !!
+چی شده مارک هیونگ !!
-ی زنگ بزن ب منجیر
+مشکلی پیش اومده
-نههه زنگ بزن ب رییس پارک
کاملا : رییس پارک!!
*دینگ دینگ دینگ ..*
جه بوم بیا تو جواب بده ..
جه بوم : بگذرونه خدا این لحظه رو
جه بوم : اهمم سلام رییس
Jyp : من ب مارک گفتم ک میخوام ی سری بهتون بزنم و برنانه هاتون رو بهتون بگم ..
جه بوم : میفرمودین خودمون میومدین ب کمپانی
Jyp : خواستم خودم سرتون بزنم و از اوضاعتون خبر دار بشم ..
آدرس رو واسم بفرس ..
کامیلا : یعنی الان رسما بدبخت شدیم ...
***
نجوا : هعییی آخرشم بدون لباس موندم ببین خدایی چ بلایی سر عادم میارن ..
آخرشم مجبور شدم حوله جکسون رو بردارم ..
جینیونگ : از دست تو دختررررر...
برو دیگه !!
نجوا : کجا !
جینیونگ : از پشت کوه اومدی !!
رییس پ....
داشتم ب حرفای جین گوش میدادم ک نیاز اومد و دستمو کشید و برد نمیدونسم حوله اطراف کمرم رو بگیرم یا خودمو از دست نیاز نجات بدم ..
نجوا : اووووی دختره کره بزززززز بزار خودنو جمع کنممم:/
نیاز : نجوا الان وقتش نیس هستی و کامیلا رفتن بیرون از خونه و من و تو موندیم ..
بدو سریع لباسات بپوش و بریم ..
نجوا : کجااا .. چه خبره !!! انگار واقعا از پشت کوه اومدم ..
نیاز : بریم بهت میگم فقط بریممممم
سریع رفتم و ی لباس بلند و شورتک پوشیدم کیفم رو هم روی شونه ام انداختم و با نیاز داشتیم میرفتیم بیرون ..
بم بم : هر وقت زنگتون زدیم برگردین
یونگجه : خود سر بلزی در نیارینااا
یوگیوم : اون آنا کجاس !!!
نیاز : آنا !!
هااا آنا رفت بیرون فقط باهاش هماهنگ کنین نیاد خونه ..
جکسون :خوب دیگه طولش ندین الان هست ک رییس برسه ..
Jyp:
چی شده بود ک دوباره همشون با هم زندگی میکردن !!
حتی تو خوابگاه هم نیستن !!
بیرون از شهر !!
نیاز : دکمه open در رو زدم ک باز بشه و طبق معمول سرم تو سر نجوا بود و حرف میزدم با اهم اهم صدای مردی آشنا ب خودمون اومدیم ..
نجوا : سلاا م..م
من ک تازه متوجه اونهمه عجله شده بودم هنگ کردم نمیدونسم چی بگم ولی خوب کنار اومدم ...
Jyp :
اینجا خونتونه !!
نیاز : آر...
نجوا : نههههه ما اینجا کار میکنیم ..
(با حرص و خنده و تعنه ب نیاز گفتم ک دهنت رو ببند)
Jyp : آهااا پس خدمتکار اینجایین !!
جکسون : اوووه رییس اومدین !!
خوب شما خدمتکارا مینونسن برین دیگه چرا وایسادین ..
نیاز :
من ک میدونسم داشتم خرابکاری میکردم موهامو پشت گوشم زدم و با نجوا دوتایی تعظیم کردیم و رفتیم ..
@Lovefic_got7
مارک :
رفتم داخل اتاق نجوا و نیاز تا لباسای نجوا رو براش ببرم ک متوجه شدم پوسترای عکسم بیشتر از چیزی ک فکرشو کنم زیر کشوی نجوا بود ..منم سرگرم دیدن عکسای خودم بودم و ب کلی رییس جی وای پی و لباس رو یادم رفت ..
*دینگ دینگ دینگ *
با دیدن اسم رییس پارک رو گوشیم زدم تو سر خودم و صدای جه بوم زدم
جههههه بووووووممممماااااا
کامیلا اومد تو اتاق و گفت چیزی شدههه !!! رو تختشون ک نشستی سوزن توش بوده !!
+چی شده مارک هیونگ !!
-ی زنگ بزن ب منجیر
+مشکلی پیش اومده
-نههه زنگ بزن ب رییس پارک
کاملا : رییس پارک!!
*دینگ دینگ دینگ ..*
جه بوم بیا تو جواب بده ..
جه بوم : بگذرونه خدا این لحظه رو
جه بوم : اهمم سلام رییس
Jyp : من ب مارک گفتم ک میخوام ی سری بهتون بزنم و برنانه هاتون رو بهتون بگم ..
جه بوم : میفرمودین خودمون میومدین ب کمپانی
Jyp : خواستم خودم سرتون بزنم و از اوضاعتون خبر دار بشم ..
آدرس رو واسم بفرس ..
کامیلا : یعنی الان رسما بدبخت شدیم ...
***
نجوا : هعییی آخرشم بدون لباس موندم ببین خدایی چ بلایی سر عادم میارن ..
آخرشم مجبور شدم حوله جکسون رو بردارم ..
جینیونگ : از دست تو دختررررر...
برو دیگه !!
نجوا : کجا !
جینیونگ : از پشت کوه اومدی !!
رییس پ....
داشتم ب حرفای جین گوش میدادم ک نیاز اومد و دستمو کشید و برد نمیدونسم حوله اطراف کمرم رو بگیرم یا خودمو از دست نیاز نجات بدم ..
نجوا : اووووی دختره کره بزززززز بزار خودنو جمع کنممم:/
نیاز : نجوا الان وقتش نیس هستی و کامیلا رفتن بیرون از خونه و من و تو موندیم ..
بدو سریع لباسات بپوش و بریم ..
نجوا : کجااا .. چه خبره !!! انگار واقعا از پشت کوه اومدم ..
نیاز : بریم بهت میگم فقط بریممممم
سریع رفتم و ی لباس بلند و شورتک پوشیدم کیفم رو هم روی شونه ام انداختم و با نیاز داشتیم میرفتیم بیرون ..
بم بم : هر وقت زنگتون زدیم برگردین
یونگجه : خود سر بلزی در نیارینااا
یوگیوم : اون آنا کجاس !!!
نیاز : آنا !!
هااا آنا رفت بیرون فقط باهاش هماهنگ کنین نیاد خونه ..
جکسون :خوب دیگه طولش ندین الان هست ک رییس برسه ..
Jyp:
چی شده بود ک دوباره همشون با هم زندگی میکردن !!
حتی تو خوابگاه هم نیستن !!
بیرون از شهر !!
نیاز : دکمه open در رو زدم ک باز بشه و طبق معمول سرم تو سر نجوا بود و حرف میزدم با اهم اهم صدای مردی آشنا ب خودمون اومدیم ..
نجوا : سلاا م..م
من ک تازه متوجه اونهمه عجله شده بودم هنگ کردم نمیدونسم چی بگم ولی خوب کنار اومدم ...
Jyp :
اینجا خونتونه !!
نیاز : آر...
نجوا : نههههه ما اینجا کار میکنیم ..
(با حرص و خنده و تعنه ب نیاز گفتم ک دهنت رو ببند)
Jyp : آهااا پس خدمتکار اینجایین !!
جکسون : اوووه رییس اومدین !!
خوب شما خدمتکارا مینونسن برین دیگه چرا وایسادین ..
نیاز :
من ک میدونسم داشتم خرابکاری میکردم موهامو پشت گوشم زدم و با نجوا دوتایی تعظیم کردیم و رفتیم ..
@Lovefic_got7
۱۴.۳k
۲۴ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.