معجزه عشق Prt 54
#معجزه_عشق #Prt_54
♡•♡•♡•♡
نجوا: من که زیاد گریم کردن بلد نبودم ولی برای این که مارک اذیت کنم شروع کردم به درست کردن صورتش
وقتی که تموم شد تمام پسرا از خنده غش کردن مخصوصا هستی و کامیلا که از بس خندیدن دل درد گرفتن با اون مسخره بازی نجوا همه از خنده روده بر شدن
مارک بیچاره هم نمی دونست چه خبره
نیاز: این که شبیه رجب پشمالو شده(اسم منتخب شوهر ادمین آیدا که ب احتمال زیاد از پشم داشتن زیاد این اسم رو بهش دادن)نجوا خواهر چیکار کردی با این بدبخت
جکسون : هیونگ .. خیلی باحال شدی بیا این آیینه رو بگیر خودتو نگاه کن
مارک تا خودشو دید اخم هاش رفت تو هم بیچاره ابرو پیوندی داشت خال که کنار بینیش بود با عمو پورنگ مو نمی زد
مارک: ی نگاهی به نجوا کردم بالشت کنار دستم پرت کردم که جا خالی داد
اونم ی سطل آب آورد ریخت تو سرم گفت کامیلا بیا اینو گریم کن من کارم تموم شده
کامیلا: من که مرده بودم از خنده،،،رفتم مارک رو گریم کردم
جی بی:بچه ها من تو ماشین منتظرم زودی بیاین
یونگجه:به نظرتون کوکو رو بیارم
بم بم:نه بزارش این جا با گربه ها بازی میکنن
یوگیوم: بچه ها بیاین بریم دیگه
نیاز : هی جینیونگ، تو چرا کتاب همراهت آوردی•_•؟؟؟نکنه میخوای تو ترن هوای کتاب بخونی
جینیونگ: ی لبخندی زدم گفتم نه بابا داشتم کتاب رو میزاشتم تو کتاب خونه
بم بم : هی دست میکردم تو موهام قیافه خودمو نگاه میکردم با این که چهره خودم خیلی بهتر بود ولی کار کامیلا هم بد نبود خوشم اومد
کامیلا:آهای پسره ی خود شیفته زود باش همه رفتن
بم بم: با من بودی؟من که خود شیفته نیستم:/
کامیلا:آره
انا:وای بچه ها بیاین دیگه،بقیه تو ماشین منتظر شما هستن،چقدر مث بچه کوچیکا بحث میکنید
هستی:
سوار ماشین بودیم که جی بی ی آهنگ گذاشت یوگیوم همون لحظه به جینونگ که کنارش بود گفت بیا باهاش بخونیم من فیلم میگیرم
اونا شروع کردن به خوندن یونگجه واقعا صدای تیزی داشت با نیاز که اصلا مو نمیزد
کامیلا هم گوشاش گرفته بود
که نجوا گفت بسه بابا گوش درد گرفتیم
مارک: برای تلافی کارش گفتم بچه ها باهم بخونین
نیاز:این دوتا کم بودن بقیه هم اضافه شدن ولی جو ماشین خیلی باحال بود منم شروع کردم به خوندن و دیدم واقعا عالیه
نجوا: نیاز تو دیگه چرا
نیاز : بخون باو حال میده
هستی : منم که دیدم آهنگ رو بلدم همراهش خوندم
فقط این کامیلا بیچاره گوشاش گرفته بود گفتم کامیلا بخون خوبه
اما هیچی نمیگفت
بمی که کنارش نشسته بود زد بهش گفت بخون،این جوری بهتره گوشات اذیت نمی شه
کامیلا هم دست از روی گوشش برداشت شروع کرد به خوندن که جی بی آهنگ عوض کرد
کامیلا: وقتی که جی بی آهنگ رو عوض کرد همه ساکت شدن به جز من که ادامهاش رو خوندم و بعد همه زدن زیر خنده
بمی زد رو شونه جی بی گفت بزارش دیگه اهنگو
انا:بلاخره با کلی مسخره بازی که توی ماشین انجام دادیم رسیدیم شهر بازی،از ماشین پیاده شدیم
شروع به راه رفتن کردیم عجب شهر بازی بود
همه رفتیم سوار ترن هوای بشیم که نجوا و کامیلا و جک گفتن ما نمیایم
میترسیدن که بیان واسه همین همون جا موندن
جینیونگ:جک چرا نمایی؟تو که ی بار با من سوار شدی
جکسون: همون ی بار واسه هفت پشتم بسه
جینیونگ: آره یادمه از بس جیغ زدی با دختر اشتباهت گرفتم
جکسون: به هرحال،،،دخترا بیاین باهم بریم پشمک بخوریم:))
پایان پارت ۵۴
@Lovefic_got7
♡•♡•♡•♡
نجوا: من که زیاد گریم کردن بلد نبودم ولی برای این که مارک اذیت کنم شروع کردم به درست کردن صورتش
وقتی که تموم شد تمام پسرا از خنده غش کردن مخصوصا هستی و کامیلا که از بس خندیدن دل درد گرفتن با اون مسخره بازی نجوا همه از خنده روده بر شدن
مارک بیچاره هم نمی دونست چه خبره
نیاز: این که شبیه رجب پشمالو شده(اسم منتخب شوهر ادمین آیدا که ب احتمال زیاد از پشم داشتن زیاد این اسم رو بهش دادن)نجوا خواهر چیکار کردی با این بدبخت
جکسون : هیونگ .. خیلی باحال شدی بیا این آیینه رو بگیر خودتو نگاه کن
مارک تا خودشو دید اخم هاش رفت تو هم بیچاره ابرو پیوندی داشت خال که کنار بینیش بود با عمو پورنگ مو نمی زد
مارک: ی نگاهی به نجوا کردم بالشت کنار دستم پرت کردم که جا خالی داد
اونم ی سطل آب آورد ریخت تو سرم گفت کامیلا بیا اینو گریم کن من کارم تموم شده
کامیلا: من که مرده بودم از خنده،،،رفتم مارک رو گریم کردم
جی بی:بچه ها من تو ماشین منتظرم زودی بیاین
یونگجه:به نظرتون کوکو رو بیارم
بم بم:نه بزارش این جا با گربه ها بازی میکنن
یوگیوم: بچه ها بیاین بریم دیگه
نیاز : هی جینیونگ، تو چرا کتاب همراهت آوردی•_•؟؟؟نکنه میخوای تو ترن هوای کتاب بخونی
جینیونگ: ی لبخندی زدم گفتم نه بابا داشتم کتاب رو میزاشتم تو کتاب خونه
بم بم : هی دست میکردم تو موهام قیافه خودمو نگاه میکردم با این که چهره خودم خیلی بهتر بود ولی کار کامیلا هم بد نبود خوشم اومد
کامیلا:آهای پسره ی خود شیفته زود باش همه رفتن
بم بم: با من بودی؟من که خود شیفته نیستم:/
کامیلا:آره
انا:وای بچه ها بیاین دیگه،بقیه تو ماشین منتظر شما هستن،چقدر مث بچه کوچیکا بحث میکنید
هستی:
سوار ماشین بودیم که جی بی ی آهنگ گذاشت یوگیوم همون لحظه به جینونگ که کنارش بود گفت بیا باهاش بخونیم من فیلم میگیرم
اونا شروع کردن به خوندن یونگجه واقعا صدای تیزی داشت با نیاز که اصلا مو نمیزد
کامیلا هم گوشاش گرفته بود
که نجوا گفت بسه بابا گوش درد گرفتیم
مارک: برای تلافی کارش گفتم بچه ها باهم بخونین
نیاز:این دوتا کم بودن بقیه هم اضافه شدن ولی جو ماشین خیلی باحال بود منم شروع کردم به خوندن و دیدم واقعا عالیه
نجوا: نیاز تو دیگه چرا
نیاز : بخون باو حال میده
هستی : منم که دیدم آهنگ رو بلدم همراهش خوندم
فقط این کامیلا بیچاره گوشاش گرفته بود گفتم کامیلا بخون خوبه
اما هیچی نمیگفت
بمی که کنارش نشسته بود زد بهش گفت بخون،این جوری بهتره گوشات اذیت نمی شه
کامیلا هم دست از روی گوشش برداشت شروع کرد به خوندن که جی بی آهنگ عوض کرد
کامیلا: وقتی که جی بی آهنگ رو عوض کرد همه ساکت شدن به جز من که ادامهاش رو خوندم و بعد همه زدن زیر خنده
بمی زد رو شونه جی بی گفت بزارش دیگه اهنگو
انا:بلاخره با کلی مسخره بازی که توی ماشین انجام دادیم رسیدیم شهر بازی،از ماشین پیاده شدیم
شروع به راه رفتن کردیم عجب شهر بازی بود
همه رفتیم سوار ترن هوای بشیم که نجوا و کامیلا و جک گفتن ما نمیایم
میترسیدن که بیان واسه همین همون جا موندن
جینیونگ:جک چرا نمایی؟تو که ی بار با من سوار شدی
جکسون: همون ی بار واسه هفت پشتم بسه
جینیونگ: آره یادمه از بس جیغ زدی با دختر اشتباهت گرفتم
جکسون: به هرحال،،،دخترا بیاین باهم بریم پشمک بخوریم:))
پایان پارت ۵۴
@Lovefic_got7
۱۵.۶k
۲۴ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.