سلام تابستان... فصلِ خوبِ خاطره انگیزِ من... نفسِ گرمِ تو
سلام تابستان... فصلِ خوبِ خاطره انگیزِ من... نفسِ گرمِ تو را دوست دارم... بویِ فراغت میدهد... بادهایِ لطیف و ملایمِ بعد از ظهرت... مرا یادِ بازی و شیطنتِ کودکی ام می اندازد... یادِ روزهایی که آمدنت... پایانِ درس و مشغله ها بود... نامِ تو تداعیِ کوچه هایی شلوغ و هیاهوی کودکانِ بازیگوش است...
تو هر چقدر هم که گرم و طاقت سوز باشی... من به حرمت لبخندِ کودکی ام تو را دوست دارم... آغوشِ آرام و بی دغدغه ات... جان میدهد برای تفریح... برایِ سفر... برایِ فراموشی... با این که تحملِ هوایِ گرمت سخت است ولی نمیشود تو را دوست نداشت...
تو بخشنده ترین فصلِ سالی... دستانت پر است از میوه هایِ آبدار و رنگارنگ و خورشیدِ آسمانت بی وقفه میتابد... چیزی از بهشت کم نداری... به جز ابرهایی که بر سرِ این دل هایِ بیقرار "باران" ببارد...
تو هر چقدر هم که گرم و طاقت سوز باشی... من به حرمت لبخندِ کودکی ام تو را دوست دارم... آغوشِ آرام و بی دغدغه ات... جان میدهد برای تفریح... برایِ سفر... برایِ فراموشی... با این که تحملِ هوایِ گرمت سخت است ولی نمیشود تو را دوست نداشت...
تو بخشنده ترین فصلِ سالی... دستانت پر است از میوه هایِ آبدار و رنگارنگ و خورشیدِ آسمانت بی وقفه میتابد... چیزی از بهشت کم نداری... به جز ابرهایی که بر سرِ این دل هایِ بیقرار "باران" ببارد...
۲.۶k
۰۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.