*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
فرشته پشت میز نشست وبا اشتها لقمه می گرفت می خورد مچ دستاش باندپیچی بود دلم گرفت لقمه کوچلویی گرفتم گرفتم جلوش
نگام کرد وگفت : خودم می خورم .
- اینم بخور
لقمه رو گرفت خم شدم طرفش لپشو بوسیدم نگام کرد لباش جم شده بودن چقدر بامزه شده بود
- می خوام چند روز بریم یه جایی
- کجا ؟
متعجب نگاش کردم چرا با ترس حرف می زد ناراحت گفتم : بی خیال
بلند شدم
' محمد
- هان
- میشه بزاری برای بعدا
- باشه ...
- محمد...
-هوووم
با اخم نگام کرد وگفت : هان وهووون هوووم چیه
-جانم ...ببخشید عصبی شدم .
متعجب نگام کرد
- چیه
- برای چی عصبی شدی
- من گفتم جبران می کنم تو همش از من می ترسی این بیشتر عصبیم می کنه...
-محمد تو قول دادی عصبی نشی یک ساعت نیست
راست می گفت قشنگم بهش اعتراف می کردم
- دوست داشتم چند روز بریم تفریح
- کجاست؟
- همینجا تو شهر خودمون
- باشه ...ولی ...
یهو بغلش کردم جیغ زد وبا دستاش سرمو محکم گرفت
- محمد تو رو خدا بزارم پایین مگه بچم اینجوری منو می بری بالا
- آره بچه خودمی
گذاشتمش پایین وبا هم رفتیم وسایلمون رو آماده کردیم
- فرشته
برگشت نگام کرد وگفت: جونم
- جونت بی بلا برای اونجا از این لباس ها نیاری هان اونجا سردتره
- واقعا
- اره ...ولی دوست داشتی برای تو خونه بیار
با مشت زد به بازوم خندیدم وگفتم : بپوش تا بریم من برم ماشینو آماده کنم .
دوتاچمدون برداشتم ورفتم پایین مامان بزرک متعجب گفت: کجا میری مامان .
مامانم از آشپزخونه اوند بیرون وزد تو صورت خودش وگفت : چب شده مامان کجا می خوای بری مامانت بمیره .
-اِاِاِبزارید حرف بزنم جایی نمیرم جایی میریم با فرشته
مامان بزرگ لبخند زد ومامان بغلم کرد وگفت : چقدر می مونی
- اگه خانم اجازه بدن زیاد ولی خوب از لولو می ترسه
- یه جور ماه عسله دیگه
- نه مامان ماه عسل چی
- حالا هر چی خوش بگذره بهتون
- مرسی مامان مهربونم
رفتم چمدون ها رو گذاشتم تو ماشین ومنتظر فرشته موندم تا اومد تو دستشم یه سبد بود کوچلوی من همه جا به فکر شکممون بود
(بخاطر اینکه قول دادم امشب یه دونه پارت گذاشتم واقعا حالم بده شرمنده دوستان😔 )
*محمد*
فرشته پشت میز نشست وبا اشتها لقمه می گرفت می خورد مچ دستاش باندپیچی بود دلم گرفت لقمه کوچلویی گرفتم گرفتم جلوش
نگام کرد وگفت : خودم می خورم .
- اینم بخور
لقمه رو گرفت خم شدم طرفش لپشو بوسیدم نگام کرد لباش جم شده بودن چقدر بامزه شده بود
- می خوام چند روز بریم یه جایی
- کجا ؟
متعجب نگاش کردم چرا با ترس حرف می زد ناراحت گفتم : بی خیال
بلند شدم
' محمد
- هان
- میشه بزاری برای بعدا
- باشه ...
- محمد...
-هوووم
با اخم نگام کرد وگفت : هان وهووون هوووم چیه
-جانم ...ببخشید عصبی شدم .
متعجب نگام کرد
- چیه
- برای چی عصبی شدی
- من گفتم جبران می کنم تو همش از من می ترسی این بیشتر عصبیم می کنه...
-محمد تو قول دادی عصبی نشی یک ساعت نیست
راست می گفت قشنگم بهش اعتراف می کردم
- دوست داشتم چند روز بریم تفریح
- کجاست؟
- همینجا تو شهر خودمون
- باشه ...ولی ...
یهو بغلش کردم جیغ زد وبا دستاش سرمو محکم گرفت
- محمد تو رو خدا بزارم پایین مگه بچم اینجوری منو می بری بالا
- آره بچه خودمی
گذاشتمش پایین وبا هم رفتیم وسایلمون رو آماده کردیم
- فرشته
برگشت نگام کرد وگفت: جونم
- جونت بی بلا برای اونجا از این لباس ها نیاری هان اونجا سردتره
- واقعا
- اره ...ولی دوست داشتی برای تو خونه بیار
با مشت زد به بازوم خندیدم وگفتم : بپوش تا بریم من برم ماشینو آماده کنم .
دوتاچمدون برداشتم ورفتم پایین مامان بزرک متعجب گفت: کجا میری مامان .
مامانم از آشپزخونه اوند بیرون وزد تو صورت خودش وگفت : چب شده مامان کجا می خوای بری مامانت بمیره .
-اِاِاِبزارید حرف بزنم جایی نمیرم جایی میریم با فرشته
مامان بزرگ لبخند زد ومامان بغلم کرد وگفت : چقدر می مونی
- اگه خانم اجازه بدن زیاد ولی خوب از لولو می ترسه
- یه جور ماه عسله دیگه
- نه مامان ماه عسل چی
- حالا هر چی خوش بگذره بهتون
- مرسی مامان مهربونم
رفتم چمدون ها رو گذاشتم تو ماشین ومنتظر فرشته موندم تا اومد تو دستشم یه سبد بود کوچلوی من همه جا به فکر شکممون بود
(بخاطر اینکه قول دادم امشب یه دونه پارت گذاشتم واقعا حالم بده شرمنده دوستان😔 )
۱۱.۰k
۲۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.