*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
از این همه سر وصدا داشتم عصبی می شدم رفتم بالا سوئیچمو برداشتم واومدم پایین
- کجا میری محمد
جواب مامان رو ندادم وزدم بیرون داشتن تو حیاط تاب نصب می کردن سوار ماشینم شدم زدم بیرون یکم تو خیابونا چرخیدم بعدم رفتم پیش آرمین یکم حرف زدیم می خواست نهار بمونم قبول نکردم گشنمم نبود رفتم دفترخودم وآرمین وهمونجا خودمو سرگرم کردم یکم چرت زدم دم غروب بودچای درست کردم وداشتم می خوردم گوشیم زنگ خورد می دونستم مامانه جوابشو ندادم انقدر زنگ خورد تا جواب دادم
- بله
- محمد تو کجا رفتی
- بیرونم
- ازمن ناراحتی
-اره ناراحتم
- بیا خونه
- نمیام مامان اونجا شلوغه منم حوصله سر وصدای توله های دختراتو ندارم
- محمد ...خجالت بکش
- چرا خجالت بکشم
گوشی رو قطع کردبی تفاوت لباسم پوشیدم واومدم بیرون مثله همیشه رفتم کنار پل رو نیمکت همیشگی یه دختر پسر نشسته بودن داشتن حرف می زدن رفتم لب رودخونه نشستم مثله همیشه هم اون رودخونه وپل پراز چراغ بهم آرامش می داد بازم گوشیم زنگ خورد اینبار بابا بود جواب ندادم گذاشتم رو سکوت تا دیروقت اونجا نشسته بودم بعد برگشتم خونه گشنم بود چراغ ها خاموش بودیه راست رفتم آشپزخونه از یخچال غذا در اوردم وگرم کردم نشستم بخورم مامان اومد تو آشپزخونه
- واسه اینکه دست اون دخترو از دستت کشیدم اینجوری رفتار می کنی
- بذارغذامو بخورم مامان
- نمی خوام به اون بچه عادت کنی دیدی چه زجری کشیدی تا فرشته رو فراموش کردی
نگاش کردم گفتم : فراموش نکردم اونم یه بچه است مامان میشه بزاری غذاموبخورم
- نوش جونت
دلخور رفت باز رو سینم یه چیزی سنگینی می کرد اون دختر کوچلو می تونست بچه ای خودم باشه غذا رو کنار زدم خدایا خودت کمکم کن
بلند شدم از آشپزخونه برم بیرون یکی محکم خورد بهم سریع سرشو آورد بالا چشای درشت زیتونی رنگش موهای بلندش با اون لباس سفید نمی تونستم چشم از چشاش بردارم
*محمد*
از این همه سر وصدا داشتم عصبی می شدم رفتم بالا سوئیچمو برداشتم واومدم پایین
- کجا میری محمد
جواب مامان رو ندادم وزدم بیرون داشتن تو حیاط تاب نصب می کردن سوار ماشینم شدم زدم بیرون یکم تو خیابونا چرخیدم بعدم رفتم پیش آرمین یکم حرف زدیم می خواست نهار بمونم قبول نکردم گشنمم نبود رفتم دفترخودم وآرمین وهمونجا خودمو سرگرم کردم یکم چرت زدم دم غروب بودچای درست کردم وداشتم می خوردم گوشیم زنگ خورد می دونستم مامانه جوابشو ندادم انقدر زنگ خورد تا جواب دادم
- بله
- محمد تو کجا رفتی
- بیرونم
- ازمن ناراحتی
-اره ناراحتم
- بیا خونه
- نمیام مامان اونجا شلوغه منم حوصله سر وصدای توله های دختراتو ندارم
- محمد ...خجالت بکش
- چرا خجالت بکشم
گوشی رو قطع کردبی تفاوت لباسم پوشیدم واومدم بیرون مثله همیشه رفتم کنار پل رو نیمکت همیشگی یه دختر پسر نشسته بودن داشتن حرف می زدن رفتم لب رودخونه نشستم مثله همیشه هم اون رودخونه وپل پراز چراغ بهم آرامش می داد بازم گوشیم زنگ خورد اینبار بابا بود جواب ندادم گذاشتم رو سکوت تا دیروقت اونجا نشسته بودم بعد برگشتم خونه گشنم بود چراغ ها خاموش بودیه راست رفتم آشپزخونه از یخچال غذا در اوردم وگرم کردم نشستم بخورم مامان اومد تو آشپزخونه
- واسه اینکه دست اون دخترو از دستت کشیدم اینجوری رفتار می کنی
- بذارغذامو بخورم مامان
- نمی خوام به اون بچه عادت کنی دیدی چه زجری کشیدی تا فرشته رو فراموش کردی
نگاش کردم گفتم : فراموش نکردم اونم یه بچه است مامان میشه بزاری غذاموبخورم
- نوش جونت
دلخور رفت باز رو سینم یه چیزی سنگینی می کرد اون دختر کوچلو می تونست بچه ای خودم باشه غذا رو کنار زدم خدایا خودت کمکم کن
بلند شدم از آشپزخونه برم بیرون یکی محکم خورد بهم سریع سرشو آورد بالا چشای درشت زیتونی رنگش موهای بلندش با اون لباس سفید نمی تونستم چشم از چشاش بردارم
۳۴.۲k
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.