*گل یخ*
*گل یخ*
*شش سال گذشته*
*فرشته*
از درد تو خودم می پیچیدم بدنم یخ زده بودتصویر محمدرو تار می دیدم دستمو آوردم بالا نگاه کردم پر از خون بود
- کشتیش محمد چیکارش کردی...وحششششی
زن عمو خودشو می زد
- مگه شما نگفتید من نمی تونم بچه دارشم این چرا حامله است این کیه ...بگو این کیه
نمی تونستم عکس رو ببینم
افتادم
- فرشته مامان تو رو خدا چشاتو باز کن
چشام به سختی باز کردم با گریه گفتم : بچه ام ...
دوتامامور پلیس وایساده بودن متعجب نگاشون کردم مامان گفت : شکایت نداری
- بچه ام ...
- بچه ات از دست دادی
جیغ زدم وگریه می کردم اومدن مسکن زدن تا خوابیدم
اینبار بیدار شدم هیچی نگفتم آروم آروم اشک می ریختم مامان کنارم بود اون سکوت کرده بود عمو اومد تو اتاق وگفت : محمد رو گرفتن ...نمی خوای بگی چی شده عمو ...
- بهتره پسرتون یه بار دیگه نشون دکتر بدید من به خودم مطمئنم
- همین کارم کردیم اون پسره کی بود
- اون پسر دوست محمد بود یه بار همراه زن عموبودم مارو رسوند خونه یه بارم اتفاقی دم در مطب دیدمش سلام کرد حالا محمد به من تهمت هرزگی می زنه ؟
- صبر می کنیم
- برای من دیگه محمدی وجود نداره
- اونو نمی شناسی اون مست بود
مامانم اینبار دخالت کرد وگفت : نمی زارم دیگه دخترم بیاد تو اون خونه به اندازه کافی خوردش کردین اگه پدرش نمی خواست حاضر نبودم دخترم بدم یه سنگ دلی مثله محمد ...ببین چیکار با دخترم کرده ...اگه این بلا سر دخترای خودت بیاد چی
عمو شرمگین گفت : چی بگم زن داداش خدا رو شکر زندشو زیر پای محمد در آوردیم الانم اونو گرفتن تا فرشته رضایت نده آزادش نمی کنن
رومو برگردوندم وگفتم : نمی خوام یه بار دیگه ببینمش
عمو رفت یه دل سیر گریه کردم مامان بغلم کرد وگفت : من پشتتم دخترم نمی زارم دستش به یه تارموت برسه
- سنگ دل چطور تونست بچه ای خودشو بکشه...اون میگفت بچه ای من نیست منو هرزه می دونست ...ازش متنفرم ....
*شش سال گذشته*
*فرشته*
از درد تو خودم می پیچیدم بدنم یخ زده بودتصویر محمدرو تار می دیدم دستمو آوردم بالا نگاه کردم پر از خون بود
- کشتیش محمد چیکارش کردی...وحششششی
زن عمو خودشو می زد
- مگه شما نگفتید من نمی تونم بچه دارشم این چرا حامله است این کیه ...بگو این کیه
نمی تونستم عکس رو ببینم
افتادم
- فرشته مامان تو رو خدا چشاتو باز کن
چشام به سختی باز کردم با گریه گفتم : بچه ام ...
دوتامامور پلیس وایساده بودن متعجب نگاشون کردم مامان گفت : شکایت نداری
- بچه ام ...
- بچه ات از دست دادی
جیغ زدم وگریه می کردم اومدن مسکن زدن تا خوابیدم
اینبار بیدار شدم هیچی نگفتم آروم آروم اشک می ریختم مامان کنارم بود اون سکوت کرده بود عمو اومد تو اتاق وگفت : محمد رو گرفتن ...نمی خوای بگی چی شده عمو ...
- بهتره پسرتون یه بار دیگه نشون دکتر بدید من به خودم مطمئنم
- همین کارم کردیم اون پسره کی بود
- اون پسر دوست محمد بود یه بار همراه زن عموبودم مارو رسوند خونه یه بارم اتفاقی دم در مطب دیدمش سلام کرد حالا محمد به من تهمت هرزگی می زنه ؟
- صبر می کنیم
- برای من دیگه محمدی وجود نداره
- اونو نمی شناسی اون مست بود
مامانم اینبار دخالت کرد وگفت : نمی زارم دیگه دخترم بیاد تو اون خونه به اندازه کافی خوردش کردین اگه پدرش نمی خواست حاضر نبودم دخترم بدم یه سنگ دلی مثله محمد ...ببین چیکار با دخترم کرده ...اگه این بلا سر دخترای خودت بیاد چی
عمو شرمگین گفت : چی بگم زن داداش خدا رو شکر زندشو زیر پای محمد در آوردیم الانم اونو گرفتن تا فرشته رضایت نده آزادش نمی کنن
رومو برگردوندم وگفتم : نمی خوام یه بار دیگه ببینمش
عمو رفت یه دل سیر گریه کردم مامان بغلم کرد وگفت : من پشتتم دخترم نمی زارم دستش به یه تارموت برسه
- سنگ دل چطور تونست بچه ای خودشو بکشه...اون میگفت بچه ای من نیست منو هرزه می دونست ...ازش متنفرم ....
۱۷.۳k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.