*راز دل* - *پارت 4*
*راز دل* - *پارت 4*
*مستانه*:
کیارش همونجور که سمانه می گفت دست ودل باز بود وحسابی خرج می کرد چیزی که من می خواستم می دونستم عوضش رو باید پس بدم ولی تا حالا با هر کی دوست بودم جرات نزدیک شدن روبهم نداشت ولی این فرق داشت وقتی تو چشام نگاه می کرد دست وپام رو گم می کردم
- کیا من باید برم خونه
کیا: نمیشه نری
- نمیشه
کیا: خوب می رسونمت
- نه
متعجب نگاهم کرد وگفت: اینجوری گفتی نه ترسیدم
- خودم میرم دوست ندارم خانوادم تو رو ببینن
کیا: خیلی خوب بازم می تونم ببینمت
- چرا ببینی
لبخند زد وگفت : چون ازت خوشم اومده .شماره ام
کارت رو ازش گرفتم وگفتم : پیاده میشم
کیا: منتظر تماست هستم
پیاده شدم اون که رفت یه تاکسی گرفتم ورفتم خونه اون شب تو مهمونی کیا ازم خواست باهم بریم بیرون که منم با هزار ناز عشوه قبول کردم وروز بعدش رفتیم بیرون حالا برگشتم خونه
دم در کفشهام رو درآوردم ورفتم داخل مامان کنار بخاری دراز کشیده بود یه کیسه داروم پیشش بود به اتاق سرک کشیدم ماه وش سرش تو کتاب درسیش بود
- می خونی که چی بشه
سرشو بلند کرد نگاهم کرد وگفت : خدا رو شکر اومدی
- چیزی شده
ماه وش : مامان مریضه
- چش شده حتما بازم سردردهمیشگی باعث وبانی شم دختر بزرگش
ماه وش: مستانه دکتر آزمایش نوشته براش
- خوب
ماه وش : ما که پولی نداریم
- با چی بردیش دکتر
ماه وش سرشو انداخت پایین وگفت : با پولای تو
هیچی نگفتم لباسهام رو عوض کردم وگفتم : به مامانت بگی من پول دادم که نمی پذیره فردا یه کاریش می کنم
رو تخت دراز کشیدم صورت خوشگل کیارش اومد جلو چشام لبخند رو لبم نشست خدا رو شکر هر چی نداشتیم قیافه هامون خوب بود نگاهی به ماه وش انداختم با اینکه از من کوچیکتر بود ولی هم قد وهیکل من بود وخیلی ها فکر می کردن دوقلویم
- ماه وش
- بله آبجی
- با یکی آشنا شدم اسمش کیارشه
ماه وش : چرا به من میگی
- می خوام باهام بیای مهمونیش گفت دوست دارم خانوادت رو ببینم
ماه وش : می دونی که نمیام
- همین یک بار خواهش می کنم برام مهمه دوست دارم کیا رو بکشونم طرف خودم
ماه وش : نه
- هر کاری بگی می کنم
ماه وش : گفتم که نه آبجی
- ماه وش یه بار ازت یه چیزی خواستم مگه نمی خوای حال مامان خوب بشه
نگاهی بهم انداخت اخم کرد وگفت: باشه فقط بخاطر مامان
*مستانه*:
کیارش همونجور که سمانه می گفت دست ودل باز بود وحسابی خرج می کرد چیزی که من می خواستم می دونستم عوضش رو باید پس بدم ولی تا حالا با هر کی دوست بودم جرات نزدیک شدن روبهم نداشت ولی این فرق داشت وقتی تو چشام نگاه می کرد دست وپام رو گم می کردم
- کیا من باید برم خونه
کیا: نمیشه نری
- نمیشه
کیا: خوب می رسونمت
- نه
متعجب نگاهم کرد وگفت: اینجوری گفتی نه ترسیدم
- خودم میرم دوست ندارم خانوادم تو رو ببینن
کیا: خیلی خوب بازم می تونم ببینمت
- چرا ببینی
لبخند زد وگفت : چون ازت خوشم اومده .شماره ام
کارت رو ازش گرفتم وگفتم : پیاده میشم
کیا: منتظر تماست هستم
پیاده شدم اون که رفت یه تاکسی گرفتم ورفتم خونه اون شب تو مهمونی کیا ازم خواست باهم بریم بیرون که منم با هزار ناز عشوه قبول کردم وروز بعدش رفتیم بیرون حالا برگشتم خونه
دم در کفشهام رو درآوردم ورفتم داخل مامان کنار بخاری دراز کشیده بود یه کیسه داروم پیشش بود به اتاق سرک کشیدم ماه وش سرش تو کتاب درسیش بود
- می خونی که چی بشه
سرشو بلند کرد نگاهم کرد وگفت : خدا رو شکر اومدی
- چیزی شده
ماه وش : مامان مریضه
- چش شده حتما بازم سردردهمیشگی باعث وبانی شم دختر بزرگش
ماه وش: مستانه دکتر آزمایش نوشته براش
- خوب
ماه وش : ما که پولی نداریم
- با چی بردیش دکتر
ماه وش سرشو انداخت پایین وگفت : با پولای تو
هیچی نگفتم لباسهام رو عوض کردم وگفتم : به مامانت بگی من پول دادم که نمی پذیره فردا یه کاریش می کنم
رو تخت دراز کشیدم صورت خوشگل کیارش اومد جلو چشام لبخند رو لبم نشست خدا رو شکر هر چی نداشتیم قیافه هامون خوب بود نگاهی به ماه وش انداختم با اینکه از من کوچیکتر بود ولی هم قد وهیکل من بود وخیلی ها فکر می کردن دوقلویم
- ماه وش
- بله آبجی
- با یکی آشنا شدم اسمش کیارشه
ماه وش : چرا به من میگی
- می خوام باهام بیای مهمونیش گفت دوست دارم خانوادت رو ببینم
ماه وش : می دونی که نمیام
- همین یک بار خواهش می کنم برام مهمه دوست دارم کیا رو بکشونم طرف خودم
ماه وش : نه
- هر کاری بگی می کنم
ماه وش : گفتم که نه آبجی
- ماه وش یه بار ازت یه چیزی خواستم مگه نمی خوای حال مامان خوب بشه
نگاهی بهم انداخت اخم کرد وگفت: باشه فقط بخاطر مامان
۱۱.۳k
۰۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.