*راز دل*
*راز دل*
مستانه:
داشتم با کارای خونه خودمو سرگرم می کردم رفتار کیا یکم بهترشده بود خدا رو شکر دیگه تیکه نمینداخت وکاری باهام نداشت آشپزیمم خوب شده بود اونم بخاطر آموزش های آفرین خانم بود کیا از اتاقش اومد بیرون داشت با موبایلش حرف می زد
- گفتم نه کیهان ...ببین تو رو یه چیزی کلیک کنی ول کن نیستی ....میخوام برم خرید ....لازم نیست .اون بیاد کجا ؟!
رومو برگردوندم داشتم میزرو دستما می کشیدم نشست رومبل وگفت: بعدا حرف می زنیم ...کیهان گفتم بعدا ...چیییی
از صدای بلندش ترسیدم اخم کرد وگوشی رو قطع کرد وگفت: تو به چی نگاه می کنی
جوابشو ندادم سرمو انداختم پایین
بلند شد رفت بیرون کارم تموم شد حمام کردم لباس پوشیدم نشستم جلو آینه موهامو شونه می کردم قیافم هنوزم دخترونه بود ناراحت سرمو انداختم پایین دوماه بود زن کیا شدم ولی حتا برام یه شالم نخریده بود نشستم رو تخت وزانوهامو بغل کردم وآروم آروم گریه می کردم با صدای در متعجب شدم ورفتم پشت در وگفتم کیه؟
- در رو باز کن دخترم .
این کی بود دیگه چطور می گفتم در قفله
- شما
- مامان کیارشم دررو باز کن عزیزم
لبمو گزیدم
- دخترم در رو باز کن
- اخه در قفله
صدای کلید تو در اومد ودر باز شد مامان کیا اومد داخل سرمو انداختم پایین
- سلام دخترم خوبی
- س...سلام بفرمایید
چونمو گرفت سرمو آوردبالا وگفت : چرادخجالت می کشی عزیزم
لبمو گزیدم
دستمو گرفت ونشوندم رو مبل وگفت: چرا گریه کردی ؟
نگاش کردم سری تکون داد وگفت: دیشب کیهان اومد خونمون من نمی دونستم چه خبره تو این خونه
- مگه چی شده
بلند شد رفت طرف اتاق خواب ها در اتاق کیا رو باز کردنگاهی بهش انداخت وبعدم در اتاق منو ورفت داخل منم بلند شدم رفتم داخل در کمدم رو باز کرد وگفت: اینجا اتاقته
نمی دونستم چی بگم
برگشت واز کیفش موبایلشو درآورد وشماره گرفت
- علیک سلام ...خونه ای تو ....زود بیا کیارش کارت دارم
گوشی رو قطع کرد وگفت : بپوش
- چی بپوشم برای چی
- لباس بپوش بریم بیرون
- ولی کیا...
- کیا می دونه نشنیدی زنگ زدم
متعجب نگاش کردم
- برو بپوش الانم کیا میاد
رفتم لباس پوشیدم ولی از رفتار کیا می ترسیدم
کنار مادر کیا نشسته بودم در باز شد وکیا اومد داخل با دیدن مامانش لبخند زدوگفت: قربون مامانم برم
- حالا یادت اومد مامان داری
کیا: مامان خوشگلم چرا اینجوری می کنی
مامان کیا اخم کردوگفت: عروس منو آوردی تو دووجب خونه اندازه قوطی کبریته من مستانه رو می برم خونه تو هم وسایلتو جم کن بیا اونجا
کیا متعجب به مامانش نگاه می کرد .
کیا: مامان
مامان کیا دستمو گرفت وبلندم کرد وگفت : فعلا
از خونه اومدیم بیرون قیافه ای کیا دیدنی بود رفتیم تو پارکینگ مامان کیا به یه ماشین سفید اشاره کردوگفت: سوار شو دخترم می ریم خرید
- خرید ؟!
لبخندی زد وگفت : بهم بگو مامان کتی گلم می ریم برای عروس خوشگلم خرید کنم خدا من چطور از این پسره غافل شدم فکر کردم ادم شده آدمش می کنم خدا رو شکر کیهان دیشب اومد اونجا
متعجب بودم کیهان که از من بدش میومد چی گفته بود که حالا مامان کیا اومده بودوانقدر مهربون رفتار می کرد؟!!!!!
مستانه:
داشتم با کارای خونه خودمو سرگرم می کردم رفتار کیا یکم بهترشده بود خدا رو شکر دیگه تیکه نمینداخت وکاری باهام نداشت آشپزیمم خوب شده بود اونم بخاطر آموزش های آفرین خانم بود کیا از اتاقش اومد بیرون داشت با موبایلش حرف می زد
- گفتم نه کیهان ...ببین تو رو یه چیزی کلیک کنی ول کن نیستی ....میخوام برم خرید ....لازم نیست .اون بیاد کجا ؟!
رومو برگردوندم داشتم میزرو دستما می کشیدم نشست رومبل وگفت: بعدا حرف می زنیم ...کیهان گفتم بعدا ...چیییی
از صدای بلندش ترسیدم اخم کرد وگوشی رو قطع کرد وگفت: تو به چی نگاه می کنی
جوابشو ندادم سرمو انداختم پایین
بلند شد رفت بیرون کارم تموم شد حمام کردم لباس پوشیدم نشستم جلو آینه موهامو شونه می کردم قیافم هنوزم دخترونه بود ناراحت سرمو انداختم پایین دوماه بود زن کیا شدم ولی حتا برام یه شالم نخریده بود نشستم رو تخت وزانوهامو بغل کردم وآروم آروم گریه می کردم با صدای در متعجب شدم ورفتم پشت در وگفتم کیه؟
- در رو باز کن دخترم .
این کی بود دیگه چطور می گفتم در قفله
- شما
- مامان کیارشم دررو باز کن عزیزم
لبمو گزیدم
- دخترم در رو باز کن
- اخه در قفله
صدای کلید تو در اومد ودر باز شد مامان کیا اومد داخل سرمو انداختم پایین
- سلام دخترم خوبی
- س...سلام بفرمایید
چونمو گرفت سرمو آوردبالا وگفت : چرادخجالت می کشی عزیزم
لبمو گزیدم
دستمو گرفت ونشوندم رو مبل وگفت: چرا گریه کردی ؟
نگاش کردم سری تکون داد وگفت: دیشب کیهان اومد خونمون من نمی دونستم چه خبره تو این خونه
- مگه چی شده
بلند شد رفت طرف اتاق خواب ها در اتاق کیا رو باز کردنگاهی بهش انداخت وبعدم در اتاق منو ورفت داخل منم بلند شدم رفتم داخل در کمدم رو باز کرد وگفت: اینجا اتاقته
نمی دونستم چی بگم
برگشت واز کیفش موبایلشو درآورد وشماره گرفت
- علیک سلام ...خونه ای تو ....زود بیا کیارش کارت دارم
گوشی رو قطع کرد وگفت : بپوش
- چی بپوشم برای چی
- لباس بپوش بریم بیرون
- ولی کیا...
- کیا می دونه نشنیدی زنگ زدم
متعجب نگاش کردم
- برو بپوش الانم کیا میاد
رفتم لباس پوشیدم ولی از رفتار کیا می ترسیدم
کنار مادر کیا نشسته بودم در باز شد وکیا اومد داخل با دیدن مامانش لبخند زدوگفت: قربون مامانم برم
- حالا یادت اومد مامان داری
کیا: مامان خوشگلم چرا اینجوری می کنی
مامان کیا اخم کردوگفت: عروس منو آوردی تو دووجب خونه اندازه قوطی کبریته من مستانه رو می برم خونه تو هم وسایلتو جم کن بیا اونجا
کیا متعجب به مامانش نگاه می کرد .
کیا: مامان
مامان کیا دستمو گرفت وبلندم کرد وگفت : فعلا
از خونه اومدیم بیرون قیافه ای کیا دیدنی بود رفتیم تو پارکینگ مامان کیا به یه ماشین سفید اشاره کردوگفت: سوار شو دخترم می ریم خرید
- خرید ؟!
لبخندی زد وگفت : بهم بگو مامان کتی گلم می ریم برای عروس خوشگلم خرید کنم خدا من چطور از این پسره غافل شدم فکر کردم ادم شده آدمش می کنم خدا رو شکر کیهان دیشب اومد اونجا
متعجب بودم کیهان که از من بدش میومد چی گفته بود که حالا مامان کیا اومده بودوانقدر مهربون رفتار می کرد؟!!!!!
۲۴.۸k
۱۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.