*رازدل*
*رازدل*
ماه وش :
خیلی درد داشتم مستانه نگرانم بود کیارش اومد نزدیک وگفت : چی شده؟
مستانه : یکم دردداره باید استراحت کنه کاش نمی گفتم بیای
کیا: بیا برو استراحت کن رنگت بدجور پریده
کیانا : چی شده عزیزم
- چیزی نیست باید دراز بکشم یکم درد دارم
کیا : معلومه چقدر کمم درد داری
مستانه : کجا ببرمت ؟
کیانا : بهتره بری بالا اینجا صدای موزیک اذیتت می کنه
همراه مستانه وکیا رفتم بالا خیلی دردداشتم می خواستم برم اتاق مهمان چند نفر اونجا بود کیا به در اتاق کیهان اشاره کرد
- نه زشته تحمل می کنم ...نمیرم اونجا
کیا : مستانه حواست بهش باشه تابرم مسکن بیارم
مستانه در رو باز کرد وگفت : اتاق کیهانه ؟
- اره ...اخ
رو تخت دراز کشیدم شالمو در اوردم از درد عرق کرده بودم
- به مامان نگی حالم بد شده
مستانه : نه آبجی ...تو دیگه اینجا می مونی نمیای پیش من
- نه
چشامو بستم مستانه موهام رو کنار زد وگفت : عزیزم تنت یخ کرده شاید زخمت خونریزی کرده
- نه حس نمی کنم
چشام داشت گرم می شد کیا برام مسکن آورد خوردمش وچشامو بستم انگار که داروی خواب اورقوی بود نه مسکن
با حس گرمای زیاد چشامو باز کردم نمی تونستم تکوم بخورم هم از ترس زخمم هم اینکه بین دستای کسی قفل شده بودم به هر زحمتی بود دستاشو باز کردم وفاصله گرفتم من کجا بودم رو تخت کیهان تو بعل کیهان؟؟؟؟؟!!!!
یادم اومد حالم بد شده بود ولی چرا کیهان پیش من خواب بود رنگم پرید یعنی چی مگه کیهان دیونه شده بود پیش من خواب بود
تکون خوردم از تخت برم پایین
کمرمو گرفت وکشیدم تو بغل خودش از درد لبمو گزیدم
- آقا کیهان ....
این منو جای فانی اشتباه گرفته ...وای اگه فانی منو ببینه فردا تو شهر جار می زنه من یه ف ...ا...ح....ش...ه ... ا....م چی میگم برای خودم
محکم زدم تو بازوش زیر لب زمزمه کرد : بمون دلم تنگت بود ...بی معرفت....
ساکت شد
- آقا کیهان ....آقا کیهان تو رو خدا ولم کن مگه دزد گرفتی
خدا لعنتت کنه کیا .
سرمو به سینش فشرد بوی عطرش آدمو گیج می کرد عمیق بو می کشیدم دست خودم نبود تو بغلش کشیدم بالا
- حرف بزن....سرده نری مریض میشی...پیش من بمون
حالا دیگه مطمئن بودم یه چیزیش شده نفس هاش می خورد تو صورتم یه جوری می شدم
انگار دزد گرفته بود از درد نمی تونستم تکون بخورم با گرمی لبش روی لبم انگار برق بهم وصل کردن سرمو بردم عقب دستشو تو موهام فرو برد وگردنمو بوسید
اروم زدم تو صورتش دستشو پس زدم گریه ام گرفته بود وااااای یکی منو اینجا می دید چی می شد
- آقا کیهان به خودتون بیاید
دیگه چیزی نمی گفت به زور از دستش فرار کردم وآروم از تخت اومدم پایین یواشکی بیرونو نگاه کردم کسی نبود رفتم پایین ورفتم تو اتاقم ولباسمو در آوردم با دیدن زخمم لبمو گزیدم بدجور خونریزی کرده بود به هر زحمتی بود رفتم از جعبه کمک های اولیه باند آوردم وشکمم رو بستم وچسب زدم لباس گرم پوشیدم وخوابیدم میشد گفت بی هوش شدم از بی خوابی
ماه وش :
خیلی درد داشتم مستانه نگرانم بود کیارش اومد نزدیک وگفت : چی شده؟
مستانه : یکم دردداره باید استراحت کنه کاش نمی گفتم بیای
کیا: بیا برو استراحت کن رنگت بدجور پریده
کیانا : چی شده عزیزم
- چیزی نیست باید دراز بکشم یکم درد دارم
کیا : معلومه چقدر کمم درد داری
مستانه : کجا ببرمت ؟
کیانا : بهتره بری بالا اینجا صدای موزیک اذیتت می کنه
همراه مستانه وکیا رفتم بالا خیلی دردداشتم می خواستم برم اتاق مهمان چند نفر اونجا بود کیا به در اتاق کیهان اشاره کرد
- نه زشته تحمل می کنم ...نمیرم اونجا
کیا : مستانه حواست بهش باشه تابرم مسکن بیارم
مستانه در رو باز کرد وگفت : اتاق کیهانه ؟
- اره ...اخ
رو تخت دراز کشیدم شالمو در اوردم از درد عرق کرده بودم
- به مامان نگی حالم بد شده
مستانه : نه آبجی ...تو دیگه اینجا می مونی نمیای پیش من
- نه
چشامو بستم مستانه موهام رو کنار زد وگفت : عزیزم تنت یخ کرده شاید زخمت خونریزی کرده
- نه حس نمی کنم
چشام داشت گرم می شد کیا برام مسکن آورد خوردمش وچشامو بستم انگار که داروی خواب اورقوی بود نه مسکن
با حس گرمای زیاد چشامو باز کردم نمی تونستم تکوم بخورم هم از ترس زخمم هم اینکه بین دستای کسی قفل شده بودم به هر زحمتی بود دستاشو باز کردم وفاصله گرفتم من کجا بودم رو تخت کیهان تو بعل کیهان؟؟؟؟؟!!!!
یادم اومد حالم بد شده بود ولی چرا کیهان پیش من خواب بود رنگم پرید یعنی چی مگه کیهان دیونه شده بود پیش من خواب بود
تکون خوردم از تخت برم پایین
کمرمو گرفت وکشیدم تو بغل خودش از درد لبمو گزیدم
- آقا کیهان ....
این منو جای فانی اشتباه گرفته ...وای اگه فانی منو ببینه فردا تو شهر جار می زنه من یه ف ...ا...ح....ش...ه ... ا....م چی میگم برای خودم
محکم زدم تو بازوش زیر لب زمزمه کرد : بمون دلم تنگت بود ...بی معرفت....
ساکت شد
- آقا کیهان ....آقا کیهان تو رو خدا ولم کن مگه دزد گرفتی
خدا لعنتت کنه کیا .
سرمو به سینش فشرد بوی عطرش آدمو گیج می کرد عمیق بو می کشیدم دست خودم نبود تو بغلش کشیدم بالا
- حرف بزن....سرده نری مریض میشی...پیش من بمون
حالا دیگه مطمئن بودم یه چیزیش شده نفس هاش می خورد تو صورتم یه جوری می شدم
انگار دزد گرفته بود از درد نمی تونستم تکون بخورم با گرمی لبش روی لبم انگار برق بهم وصل کردن سرمو بردم عقب دستشو تو موهام فرو برد وگردنمو بوسید
اروم زدم تو صورتش دستشو پس زدم گریه ام گرفته بود وااااای یکی منو اینجا می دید چی می شد
- آقا کیهان به خودتون بیاید
دیگه چیزی نمی گفت به زور از دستش فرار کردم وآروم از تخت اومدم پایین یواشکی بیرونو نگاه کردم کسی نبود رفتم پایین ورفتم تو اتاقم ولباسمو در آوردم با دیدن زخمم لبمو گزیدم بدجور خونریزی کرده بود به هر زحمتی بود رفتم از جعبه کمک های اولیه باند آوردم وشکمم رو بستم وچسب زدم لباس گرم پوشیدم وخوابیدم میشد گفت بی هوش شدم از بی خوابی
۸.۰k
۱۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.