*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
با حالت تهوع از خواب بیدارشدم ورفتم دسشویی بالا آوردم کار کیا بود که به زور بهم مشروب داده بود سرم به شدت گیج می خورد همونجا نشستم نمی تونستم بلند شم من که دیشب خوب بودم حالا حالم بد شده بود آخرش باید اینجوری می شد
- کیهان
سرم سنگین بود
- کیهان
دوباره حالم بهم خورد صدای جیغ مامان بلند شد
- چت شده کیهان ...مگه اینکه دستم به کیارش نرسه پاشو پاشو برو یه دوش بگیر
- سرم گیج میره نمی تونم چشامو باز کنم
امروز بدتر از همیشه بود احساس می کردم معدم داره بالا میاد
- پاشو مامان پاشو قربونت برم
زیر بغلمو گرفت به زور بلند شدم رفتم حمام حالم که خوب می شد باید کیا رو بیچاره کنم
مامان آب رو روی سرم گرفت وچندتا زد تو گوشم
- کیهان مامان چشاتو باز کن
چشام باز کردم ولی می سوختن
- خوابم میاد
افتادم کف حمام مامانم جیغ زد
با احساس سرما چشامو باز کردم مهران بالای سرم بود ومامانم با اخم فنجون قهوه تو دستش بود
مامانم : تو دیشب چیکار کردی کیهان اینو بخور
- سرده پنجره رو ببند
مهران پنجره رو بست وگفت : سرما نخورید خیلیه آقا
مامانم قهوه رو طرفم گرفت لیوانو ازش گرفتم داغ بود یه حس آرامش بهم دست داد چند قلوپ خوردم وگفتم : چی شد
مامانم : هیچی قهوه ات رو بخور
قهوه رو خوردم وگفتم : یه چیزی بده بپوشم مامان مهران یخ کردم بخاری رو زیاد کن
مامان یه لباس آوردوپرت کرد طرفم وگفت : مهران برو بیرون دستت درد نکنه با کیهان حرف دارم
- چی شده مامان چرا انقدر عصبی
مامانم لحافو کنار زد وگفت : این خون چیه
- نمی دونم
مامانم عصبی گفت : از من قایم نکن کیهان تو که اینجوری نبودی
خودمو نگاه کردم جایم زخم نبود
- خوب نمی دونم مامان
مامانم : اما من می دونم تعجب می کنم کیهان
لباسو پوشیدم وگفتم : اخه چی شده؟
مامانم : دیشب اون دختره از اتاقت اومد بیرون نمی تونست راه بره کیهان اون تو اتاق تو چیکار می کرد بگو چیکار کردی تا یه خاکی بریزم تو سرم
- یعنی چی؟
مامانم : متوجه نمیشی چی میگم
- دیشب از کیا جدا شدم اومدم بالا فقط می دونم خودمو انداختم رو تخت ولی اینکه میگید اون دختره یعنی ماه وش اینجا بود یعنی چی
مامانم : تو عالم مستی چیکار کردی کیهان
متعجب مامان رو نگاه کردم وبعدم رو تخت رو یعنی چی من که چیزی متوجه نشدم مگه می شد این حرف
- من فقط دیشب خواب نازنین رو دیدم همون خواب همیشگی
مامانم : میرم به ماه وش میگم حتما اون می دونه
- مامان....
بدون توجه رفت طرف در
- چرا شلوغش می کنی من مطمئنم چیزی نشده
مامانم به تخت اشاره کرد وگفت : پس این چیه
- به پسرتون اعتماد ندارین
مامانم نگام کرد واروم گفت : نه
- نه؟!!!!
نا باور مامانمو نگاه کردم وگوشی رو برداشتم وشماره ۲ رو گرفتم
- بله آقا ....
- بیا بالا کارت دارم زود .
مامانم رفت کنار پنجره ازش دلخور بودم با اینکه از خودم مطمئن بودم ولی ته دلم می ترسیدم
در زدن گفتم : بیا تو
ماه وش سر به زیر اومد داخل وسلام کرد مامانم رفت کنارش وگفت : تو دیشب قبل از کیهان اینجا بودی یا بعدش یا اصلا اینجا تو اتاق کیهان چیکار می کردی ؟!
سرشو آورد بالا نگاهم کرد دلم فرو ریخت وبدنم یخ کرد
ماه وش : دیشب بعد از شام حالم بد شده بود خیلی درد داشتم می خواستم برم اتاق خودم سر وصدا میومد کیا گفت بریم بالا خودش ومستانه اوردنم بالا رفتیم بریم اتاق مهمون چند نفر اونجا بودن کیا گفت بریم اتاق اقا کیهان بعدم مسکن خوردم وخوابیدم ببخشید بخدا نمی خواستم اینجا بیام ولی..
- مهم نیست بعدش کی رفتی
ماه وش: بیدار شدم نمی دونم ساعت چند بود خیلی درد داشتم رفتم پایین تو اتاقم لباسمو دراوردم دیدم خونریزی کرده
یه نفس راحت کشیدم مامانم دستی به پشت ماه وش کشیدوگفت : ناراحت نشو یه سو تفاهم بود
ماه وش سرش پایین بود مامانم گفت : بهتره به کیوان بگم زخمتو معاینه کنه حتما باز شده باید استراحت می کردی بیا بریم
ماه وش نگاهم کرد وبعدم همراه مامان رفت
کیهان :
با حالت تهوع از خواب بیدارشدم ورفتم دسشویی بالا آوردم کار کیا بود که به زور بهم مشروب داده بود سرم به شدت گیج می خورد همونجا نشستم نمی تونستم بلند شم من که دیشب خوب بودم حالا حالم بد شده بود آخرش باید اینجوری می شد
- کیهان
سرم سنگین بود
- کیهان
دوباره حالم بهم خورد صدای جیغ مامان بلند شد
- چت شده کیهان ...مگه اینکه دستم به کیارش نرسه پاشو پاشو برو یه دوش بگیر
- سرم گیج میره نمی تونم چشامو باز کنم
امروز بدتر از همیشه بود احساس می کردم معدم داره بالا میاد
- پاشو مامان پاشو قربونت برم
زیر بغلمو گرفت به زور بلند شدم رفتم حمام حالم که خوب می شد باید کیا رو بیچاره کنم
مامان آب رو روی سرم گرفت وچندتا زد تو گوشم
- کیهان مامان چشاتو باز کن
چشام باز کردم ولی می سوختن
- خوابم میاد
افتادم کف حمام مامانم جیغ زد
با احساس سرما چشامو باز کردم مهران بالای سرم بود ومامانم با اخم فنجون قهوه تو دستش بود
مامانم : تو دیشب چیکار کردی کیهان اینو بخور
- سرده پنجره رو ببند
مهران پنجره رو بست وگفت : سرما نخورید خیلیه آقا
مامانم قهوه رو طرفم گرفت لیوانو ازش گرفتم داغ بود یه حس آرامش بهم دست داد چند قلوپ خوردم وگفتم : چی شد
مامانم : هیچی قهوه ات رو بخور
قهوه رو خوردم وگفتم : یه چیزی بده بپوشم مامان مهران یخ کردم بخاری رو زیاد کن
مامان یه لباس آوردوپرت کرد طرفم وگفت : مهران برو بیرون دستت درد نکنه با کیهان حرف دارم
- چی شده مامان چرا انقدر عصبی
مامانم لحافو کنار زد وگفت : این خون چیه
- نمی دونم
مامانم عصبی گفت : از من قایم نکن کیهان تو که اینجوری نبودی
خودمو نگاه کردم جایم زخم نبود
- خوب نمی دونم مامان
مامانم : اما من می دونم تعجب می کنم کیهان
لباسو پوشیدم وگفتم : اخه چی شده؟
مامانم : دیشب اون دختره از اتاقت اومد بیرون نمی تونست راه بره کیهان اون تو اتاق تو چیکار می کرد بگو چیکار کردی تا یه خاکی بریزم تو سرم
- یعنی چی؟
مامانم : متوجه نمیشی چی میگم
- دیشب از کیا جدا شدم اومدم بالا فقط می دونم خودمو انداختم رو تخت ولی اینکه میگید اون دختره یعنی ماه وش اینجا بود یعنی چی
مامانم : تو عالم مستی چیکار کردی کیهان
متعجب مامان رو نگاه کردم وبعدم رو تخت رو یعنی چی من که چیزی متوجه نشدم مگه می شد این حرف
- من فقط دیشب خواب نازنین رو دیدم همون خواب همیشگی
مامانم : میرم به ماه وش میگم حتما اون می دونه
- مامان....
بدون توجه رفت طرف در
- چرا شلوغش می کنی من مطمئنم چیزی نشده
مامانم به تخت اشاره کرد وگفت : پس این چیه
- به پسرتون اعتماد ندارین
مامانم نگام کرد واروم گفت : نه
- نه؟!!!!
نا باور مامانمو نگاه کردم وگوشی رو برداشتم وشماره ۲ رو گرفتم
- بله آقا ....
- بیا بالا کارت دارم زود .
مامانم رفت کنار پنجره ازش دلخور بودم با اینکه از خودم مطمئن بودم ولی ته دلم می ترسیدم
در زدن گفتم : بیا تو
ماه وش سر به زیر اومد داخل وسلام کرد مامانم رفت کنارش وگفت : تو دیشب قبل از کیهان اینجا بودی یا بعدش یا اصلا اینجا تو اتاق کیهان چیکار می کردی ؟!
سرشو آورد بالا نگاهم کرد دلم فرو ریخت وبدنم یخ کرد
ماه وش : دیشب بعد از شام حالم بد شده بود خیلی درد داشتم می خواستم برم اتاق خودم سر وصدا میومد کیا گفت بریم بالا خودش ومستانه اوردنم بالا رفتیم بریم اتاق مهمون چند نفر اونجا بودن کیا گفت بریم اتاق اقا کیهان بعدم مسکن خوردم وخوابیدم ببخشید بخدا نمی خواستم اینجا بیام ولی..
- مهم نیست بعدش کی رفتی
ماه وش: بیدار شدم نمی دونم ساعت چند بود خیلی درد داشتم رفتم پایین تو اتاقم لباسمو دراوردم دیدم خونریزی کرده
یه نفس راحت کشیدم مامانم دستی به پشت ماه وش کشیدوگفت : ناراحت نشو یه سو تفاهم بود
ماه وش سرش پایین بود مامانم گفت : بهتره به کیوان بگم زخمتو معاینه کنه حتما باز شده باید استراحت می کردی بیا بریم
ماه وش نگاهم کرد وبعدم همراه مامان رفت
۴۰.۱k
۱۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.