*راز دل*
ماه وش:
انقدر تقلا کردم وگریه کردم داشتم از حال می رفتم صورتم می سوخت از ضربه های کیارش نفرت انگیز بود مثله یه حیون وحشی بوی بد دهنش حالمو بهم می زد فانی وایساده بود وبا لذت نگاه می کرد دیگه نای تو بدنم نبود چرا امشب باید کیهان می رفت خدایا تو این دنیا هیچی ازت نخواستم ونمی خوام فقط منو از دست این مرد نامرد نجات بده چشام سیاهی می رفت
فانی : کافیه کیارش
کیارش کنار رفت وگفت : عوضی فکر کردی می زارم یه نفس راحت بکشی حرف هات رو بزن فانی
فانی : خندید وگفت : تو که نه هر کسی اومد طرف کیهان ردش کردم رفت اون فقط مال منه
- برای خودت ...عوضی
با لگد زد به پهلوم از درد جیغ کشیدم
فانی : شنیدم اون شب تو رو خریده بود
کیارش : اره مبلغشم بالا بود حتا بیشتر از خواهر .....
با گریه گفتم : به خواهر من فوش نده ...نامرد
کیارش : خفه شو
فانی : امشب مجانی مال توه کیارش
- من مال کسی نمیشم مگه اینکه بمیرم
کیارش اومد طرفم
فانی : وایسا کیارش
خم شد طرفم وگفت : فقط بگو اون شب با کیهان بودی یا نه
کیارش : اون شب مهمونی رو میگه
- نه
کیارش : بعدش چی ؟
فانی : بگو
- نه
کیارش : دروغ میگه
- نه
کیارش : اون شب جشن چی کنارش خواب بودی
- کار تو بود تو گفتی ....
فانی موهام رو چنگ زد
کیارش : چرادباید بهترین مال کیهان باشه
- تو دیگه خیلی پستی
کیارش : می دونی چرا خواهرتو طلاق دادم چون اسم کیهان رو میاورد می خواستم بکشمش
ازش متنفرم ....
- همش بهش دروغ می گفتی
کیارش : اون عوضی عشقمو عاشق خودش کرد
نگاهش کردم
منم با هر کی بود نابودش کردم
فانی : کیارش چی میگی ...تو ...
کیارش : اره من ازش نفرت دارم اون نازنینمو ازم گرفت ولی از هر دوتاش انتقام گرفتم حالا نوبت توه
فانی : من میرم کیارش
تا خواستم بلندشم نزاشت وپاشو گذاشت رو سینم وفشار داد
- بهت التماس می کنم من که با اون نسبتی ندارم چیکار با من داری
کیارش: تو خواهر مستانه ای ...این مهمه بخشیدش بودم می خواستمش ولی ...اون باز دخالت کرد ...می دونم تو رو هم عاشق خودش می کنه ...
- با اون مشکل داری...
سیلی زدتو صورتم جیغ زدم وبا التماس گفتم : کیارش تو رو خدا
توجه نکرد به سینش چنگ زدم بدتر شدوچند بار زد تو صورتم چشام سیاهی می رفت
خدا لعنتت کنه کیارش ...خدایا منو بکش
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.