*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
از ماشین پیاده شدم وبا عجله رفتم داخل در اتاق های که ماه وش اونجا بود باز بود رفتم برم بالا ولی این وقت شب چراباز بود رفتم داخل چراغ ها هم
روشن بود رفتم داخل از دیدن کیا احساس کردم قلبم وایساده به روی ماه وش خم بود...
نتونستم تحمل کنم وبا گلدون زدم تو سرش بی حال افتاد صورت ماه وش پر خون بود ولباسش باز با پاآروم زدم به کیارش که از حال رفته بود یه طرف صورتش خون بود به جهنم باورم نمی شد کیارش انقدر نامرد باشه ماه وش رو بغل کردم وبردم بالا گذاشتمش رو تختم فانی نبود گیج شده بودم اینجا چه اتفاقی افتاده بود زود یکی از لباسهام رو تن ماه وش کردم ودر رو قفل کردم رفتم پایین کیارش هنوز بی هوش بود گوشیمو برداشتم وبه دوستم زنگ زدم که مسافرت رو لغو کنه بعد دوییدم بیرون ورفتم طرف خونه ای که مهران بود در رو باز کردم رفتم داخل مهران خوابالود نگاهم کرد ومتعجب گفت : آقا مگه ن....
فریاد زدم
- خفه شو مهران ...نگفتم مواظب ماه وش باش پاشو ببینم
دوییدم بیرون ورفتم طرف خونه کیارش داشت میومد طرف در با دیدنم کپ کرد
- چیکار کردی کیارش خیلی پستی
کیا با نفرت نگام کرد کنارم زد ومی خواست بره جلوشو گرفتم
- بگو چیکار کردی
کیا : ازت متنفرم
اینو گفت نگاهش کردم صورت وسینه اش پر جای چنگ زدن بود لبخند زدم و رفتم کنار تا بره رفتم بالا ودر رو باز کردم از دیدن ماه وش تو اون حال داشتم دیونه می شدم نمی دونستم چیکار کنم مهران کپ کرده بود وهی می گفت : غلط کردم آقا...ببخشید
- مهران خفه شو یکم آب گرم بیار
مهران رفت منم رفتم باند اوردم ومنتظر مهران موندم تا اومد وتو یه کاسه آب گرم اورد صورتشو تمیز کردم
مهران : آقا چی شده مگه ...یه ربع نیست فانی خانم رفته .
برگشتم نگاش کردم یعنی فانی بود کیارش داشت این کارو می کرد
- مهران چی بگم بهت ...اشتباه از خودم بود گذاشتم این عوضی بمونه تو چرا یه کاری نکردی
وااااای ...
مهران : اقا کیهان....
- گمشو مهران
سربه زیر رفت صورت مثله ماه ماه وش کبود شده بود ومن نشسته بودم هیچ کاری نمی کردم گوشیم پشت سر هم زنگ می خورد عصبی برداشتمش زدمش به دیوار
تا صبح نشستم بالای سر ماه وش بعدم به مهران گفتم بره دکتر بیاره
کیهان :
از ماشین پیاده شدم وبا عجله رفتم داخل در اتاق های که ماه وش اونجا بود باز بود رفتم برم بالا ولی این وقت شب چراباز بود رفتم داخل چراغ ها هم
روشن بود رفتم داخل از دیدن کیا احساس کردم قلبم وایساده به روی ماه وش خم بود...
نتونستم تحمل کنم وبا گلدون زدم تو سرش بی حال افتاد صورت ماه وش پر خون بود ولباسش باز با پاآروم زدم به کیارش که از حال رفته بود یه طرف صورتش خون بود به جهنم باورم نمی شد کیارش انقدر نامرد باشه ماه وش رو بغل کردم وبردم بالا گذاشتمش رو تختم فانی نبود گیج شده بودم اینجا چه اتفاقی افتاده بود زود یکی از لباسهام رو تن ماه وش کردم ودر رو قفل کردم رفتم پایین کیارش هنوز بی هوش بود گوشیمو برداشتم وبه دوستم زنگ زدم که مسافرت رو لغو کنه بعد دوییدم بیرون ورفتم طرف خونه ای که مهران بود در رو باز کردم رفتم داخل مهران خوابالود نگاهم کرد ومتعجب گفت : آقا مگه ن....
فریاد زدم
- خفه شو مهران ...نگفتم مواظب ماه وش باش پاشو ببینم
دوییدم بیرون ورفتم طرف خونه کیارش داشت میومد طرف در با دیدنم کپ کرد
- چیکار کردی کیارش خیلی پستی
کیا با نفرت نگام کرد کنارم زد ومی خواست بره جلوشو گرفتم
- بگو چیکار کردی
کیا : ازت متنفرم
اینو گفت نگاهش کردم صورت وسینه اش پر جای چنگ زدن بود لبخند زدم و رفتم کنار تا بره رفتم بالا ودر رو باز کردم از دیدن ماه وش تو اون حال داشتم دیونه می شدم نمی دونستم چیکار کنم مهران کپ کرده بود وهی می گفت : غلط کردم آقا...ببخشید
- مهران خفه شو یکم آب گرم بیار
مهران رفت منم رفتم باند اوردم ومنتظر مهران موندم تا اومد وتو یه کاسه آب گرم اورد صورتشو تمیز کردم
مهران : آقا چی شده مگه ...یه ربع نیست فانی خانم رفته .
برگشتم نگاش کردم یعنی فانی بود کیارش داشت این کارو می کرد
- مهران چی بگم بهت ...اشتباه از خودم بود گذاشتم این عوضی بمونه تو چرا یه کاری نکردی
وااااای ...
مهران : اقا کیهان....
- گمشو مهران
سربه زیر رفت صورت مثله ماه ماه وش کبود شده بود ومن نشسته بودم هیچ کاری نمی کردم گوشیم پشت سر هم زنگ می خورد عصبی برداشتمش زدمش به دیوار
تا صبح نشستم بالای سر ماه وش بعدم به مهران گفتم بره دکتر بیاره
۱۶.۳k
۱۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.