*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
چرا انقدر ماه وش نگران بود می تونستم درکش کنم ولی دوست داشتم دلیل نگرانیشم بدونم
- نمی خوای چیزی بگی
سر به زیر بودوداشت انگشتای دستشو خورد می کرد
- ماه وش
ماه وش : من می خوام بدونم که...حستون چیه
- می تونی بعد بفهمی حسم چیه از من می ترسی درسته؟!
ماه وش : ازعواقب این کار می ترسم این فیلمی که می خوایم بازی کنیم
- تو بخوای فیلم نمیشه چرا فکر می کنی فیلمه
ماه وش: مگه بخاطر این نیست که می خوای راحت فانی رو کنار بزاری من از قشر خانواده شما نیستم
- فانی بود چیکار کرد اینو تو مغزت فرو کن برای من اصلا این چیزا مهم نیست مهم خود اون آدم وشخصیتش
- پس چرا عاشق شخصیت نازنین شدی
شاید بد نبود همینجا براش همه چیزو بگم
- نازنین خوب بود اولاش یک سال نامزاد بودیم کم کم بهانه گیر شد که دوسش ندارم می خواست عشق وعلاقمو بهش ثابت کنم اونم با پول درکش می کردم می گفتم زنه وباید بهش توجه کنم حتما نیاز داره باید به درسام می رسیدم مامان وبابا چیزی براش کم نزاشتن سرتاپاشو غرق طلا کردن باز می گفت کمه برای تولدش ماشین مدل بالای مورد علاقشو خریدم تا یه مدت خوب بود باز بهانه میاورد که چرا یکی از واحدهای اون خونه رو به اسمش نمی کنگ می گفتم دارندارم مال خودته باز بهانه مگه چیزی بالاتر از عشق وعلاقه وجون ادم بود اینا براش کم بود می گفتم عروسی کنیم به شدت مخالفت می کرد نمی دونستم چی بگم بهش دیگه داشت ناراحتم می کرد یک ماه قهربود تا خونه رو کردم به اسمش
ساکت شدم
ماه وش : بعدش چی شد ؟!
- یه روز اومدم خونه دیدم تو بغل بهترین دوستمه اونم تو چه وضعی دیگه اونجا نموندم التماس می کرد دیگه نمی خواستم ببینمش فقط وسایلمو برداشتم واز اونجا اومدم بیرون رفتم هتل یه بلیط گرفتم برگشتم ایران ...بیشتر از هر چیزی که آزارم می داد کار احسان بود از پشت بهم خجر زده بود بهترین دوستم تازه به حرفای بابا رسیدم غیابی ازش جدا شدم چون می دونستم اگه یک بار دیگه ببینمش می کشمش وکیلم گفت می تونه هر چیزی که دادم بهش رو بگیره گفتم نمی خوام گذاشتم تو آتیش عذاب وجدان بمیرن
ماه وش نگام کرد وگفت : چرا با فانی ازدواج کردی؟!
- یک سال از درس وزندگی عقب موندم مامان وبابا تنهام نزاشتن گاهی وقت ها کیارشم بود
کیهان :
چرا انقدر ماه وش نگران بود می تونستم درکش کنم ولی دوست داشتم دلیل نگرانیشم بدونم
- نمی خوای چیزی بگی
سر به زیر بودوداشت انگشتای دستشو خورد می کرد
- ماه وش
ماه وش : من می خوام بدونم که...حستون چیه
- می تونی بعد بفهمی حسم چیه از من می ترسی درسته؟!
ماه وش : ازعواقب این کار می ترسم این فیلمی که می خوایم بازی کنیم
- تو بخوای فیلم نمیشه چرا فکر می کنی فیلمه
ماه وش: مگه بخاطر این نیست که می خوای راحت فانی رو کنار بزاری من از قشر خانواده شما نیستم
- فانی بود چیکار کرد اینو تو مغزت فرو کن برای من اصلا این چیزا مهم نیست مهم خود اون آدم وشخصیتش
- پس چرا عاشق شخصیت نازنین شدی
شاید بد نبود همینجا براش همه چیزو بگم
- نازنین خوب بود اولاش یک سال نامزاد بودیم کم کم بهانه گیر شد که دوسش ندارم می خواست عشق وعلاقمو بهش ثابت کنم اونم با پول درکش می کردم می گفتم زنه وباید بهش توجه کنم حتما نیاز داره باید به درسام می رسیدم مامان وبابا چیزی براش کم نزاشتن سرتاپاشو غرق طلا کردن باز می گفت کمه برای تولدش ماشین مدل بالای مورد علاقشو خریدم تا یه مدت خوب بود باز بهانه میاورد که چرا یکی از واحدهای اون خونه رو به اسمش نمی کنگ می گفتم دارندارم مال خودته باز بهانه مگه چیزی بالاتر از عشق وعلاقه وجون ادم بود اینا براش کم بود می گفتم عروسی کنیم به شدت مخالفت می کرد نمی دونستم چی بگم بهش دیگه داشت ناراحتم می کرد یک ماه قهربود تا خونه رو کردم به اسمش
ساکت شدم
ماه وش : بعدش چی شد ؟!
- یه روز اومدم خونه دیدم تو بغل بهترین دوستمه اونم تو چه وضعی دیگه اونجا نموندم التماس می کرد دیگه نمی خواستم ببینمش فقط وسایلمو برداشتم واز اونجا اومدم بیرون رفتم هتل یه بلیط گرفتم برگشتم ایران ...بیشتر از هر چیزی که آزارم می داد کار احسان بود از پشت بهم خجر زده بود بهترین دوستم تازه به حرفای بابا رسیدم غیابی ازش جدا شدم چون می دونستم اگه یک بار دیگه ببینمش می کشمش وکیلم گفت می تونه هر چیزی که دادم بهش رو بگیره گفتم نمی خوام گذاشتم تو آتیش عذاب وجدان بمیرن
ماه وش نگام کرد وگفت : چرا با فانی ازدواج کردی؟!
- یک سال از درس وزندگی عقب موندم مامان وبابا تنهام نزاشتن گاهی وقت ها کیارشم بود
۸.۷k
۱۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.